آه از دست این قلم!
***
دوباره ماه کامل شد!
دوباره من ماندم و یک قلم شیشهای!
من ماندم و ماه! و یک شب طولانی!
معتادم به قلم!
معتادم به فکر!
معتادم به نوشتن!
اما نوشتن اگر از نانوشتنی باشد؛ خیلی میچسبد!
تناقض گویی!
درهم نویسی!
بی هدف! بی نظم! بی قانون! بی توجه به آینده! بی توجه به مخاطب!
این نوشتن همان رقص میانهی میدان است!
همان چرخش های سماع گونه!
همان تراوشات یک ذهن بیمار!
ذهنی که اینطوری خالی میشود!
متهم هستم به سردی! متهم هستم به پخش زیاد لینک!
اتهاماتم را قبول دارم!
حدِّ من سکوت است! باید حد بخورم!
خیلی حرف زدم!
خیلی توضیح دادم!
آنچه نباید میگفتم و مینوشتم را گفتم و نوشتم!
آنقدر در این راه زیادهروی کردم که دودش در چشم خودم رفت!
حرف مولانا را نشنیدم که گفت خموش!
رمز مستوری را از حافظ نیاموختم!
کاش میشد ترک کنم. فقط بنشینم! فقط نظاره کنم! با یک لبخند!
لبخند بودا!
لبخند عیسی!
لبخند مولانا!
لبخند خیام!
لبخند اکهارت!
لبخند سادگورو!
این اسم ها را نوشتن برکت دارد!
چیزی را به این نوشته اضافه میکند!
خودتان بروید بخوانیدشان!
من فقط یک لینک میدهم!
همین!
حرافی های اضافی من را ببخشید!
طلب کنید!
از اسمهای این بالا طلب کنید!
اینها به غایت مهربانند!
اگر خودت را خیلی باد نکنی آنها تو را پر میکنند!
اگر زیاد حرافی نکنی آنها تو را از عشق پر میکنند!
پس بروم!
فعلاً!
コメント