آگاهی در سفر
—
این نوشته را برای خودم مینویسم. باید حواسم باشد. هیچ چیز نباید تبدیل به هویت بشود. هر عقیده ای. هر کاری. هر سفری. هر فکری. هر نوشتهای.
فردا عازمم. عازم سفر هندوستان. اما اگر هم نشود نباید تغییری در حالم پیش بیاید! بلیط را خریدهام. حتی صندلی هواپیما را رزرو کردهام. اما اگر فردا به هر دلیلی گفتند نمیتوانی بروی نباید تاثیری روی حس و حالم پیش بیاید. این سفر چه بشود چه نه سفر آگاهی است. باید لحظه لحظهاش سرشار از آگاهی باشد. اما حتی اگر فردا نشود من دیگر اینجا ماندگار نیستم! نمیدانم چرا!
مسیری طولانی پیمودهام. شاید از ده دوازده سال پیش. زمانی که یوگا را در کانون یوگا در تهران شروع کردم. شاید هم قبل تر؛ نمیدانم! شاید این سفر به قیمت از دست دادن خیلی چیزها تمام بشود. مثلاً از دست دادن یک نوع آرامش خانوادگی. اما آن هم چیزی نیست که به آن بچسبم. در این سفر آرامش اولین چیزی است که باید قیدش را بزنی!
تردید ها و حس های مختلف میآیند و میروند. کار من فقط آگاه بودن به آنهاست. در یک ماه گذشته به طور متوسط روزی سه الی چهار ساعت حرفهای سادگورو را گوش دادهام. حرفهای او در نقطهای ناشناخته برای من معنی دار بود. این سفر خیلی چیزها را تغییر خواهد داد. شاید مسیر زندگی ام را. شاید هم فقط یک گردش توریستی باشد! شاید یوگا را فهمیدم! شاید هم نه! شاید حسهای جدیدی سراغم بیاید. شاید هم نه.
او گفت چیزی را تا تجربه نکردید باور نکنید. من هم باور نکردهام! او از سنگ خدایانی میسازد! ادعا میکند اگر در معرض آن انرژی باشی تجربیاتی بر تو روشن میشود. میخواهم بروم و تجربه کنم. او تشویق میکند به تجربه کردن زندگی با تمام وجود. حرفهای او شبیه حرفهای اکهارت و حتی مولاناست. نمیدانم!
حرف زدن با سعیده جز حس ناخوشایند چیزی نداشت و کمی هم حس دلسوزی برای وضعیت او. برای کمک کردن به او تمام توانم را گذاشتم. حال شاید این سفر آخرین کار باشد. هر آدمی باید مسیر رنج خودش را برود. من هم باید روی رنجهای خودم کار کنم. و کمک به خودم. قبل از کمک به دیگران. حس های خوشایند و ناخوشایند درون من ایجاد میشودو مسوولیت حسهایم صد درصد برعهدهی خودم است.
یک جوری در این مسیر قرار گرفتم! تقریباً بدون دخالت منطق! بدون دخالت منطق به ویپاسانا رفتم. و حالا مدت بیشتر و مسیر بیشتر و ماجراجویی بیشتر! بدون دخالت منطق میروم! بدون دخالت منطق به این دنیا آمدهام. بدون دخالت منطق هم زندگی خواهم کرد!
Kommentare