اندازهی کوزه؟
—
یکی از سوالهایی که در اضطراب کاری شماره دو که لینک آن را خواهم گذاشت از خودم پرسیده بودم این بود: تو به چقدر غذا و سرپناه نیاز داری؟
نیاز اولیهی ما غذا و سرپناه است. اگر لباس را هم زیر مجموعهی سرپناه بدانیم. نیازهای دیگر؛ بیشتر روحی و معنوی است. مثلا نیاز به ماشین برای این که ذهن ما راه رفتن را کند میداند! نیاز دارد سریعتر برود! پس نیاز به ماشین هم بیشتر نیازی است معنوی و روانی!
بسیاری از نیازهای ما نیازهای مقایسهای است. یعنی در مقایسه با دیگران آن نیاز در ما پیدا شده. مثلا فلانی صاحب فلان خانه و ماشین است پس من هم میخواهم! این هم بیشتر نیازی روانی است که از بحث من خارج است!
مثلا نیاز دارم پول داشته باشم تا به دیگران یا خانواده ام یا فرزندم کمک مالی بکنم! این هم با اجازهی شما نیازی روانی است.
سوال اینجاست!
آنچه خودت و خودت به تنهایی نیاز داری! چقدر است و چیست؟
اگر غذا نخورم میمیرم! بدنم ضعیف میشود و میمیرد! پس این یک نیاز واقعی است. البته هنوز حتی همین را هم امتحان نکردم! شاید نهایت زمانی که چیزی نخورده باشم از ٢۴ ساعت هم کمتر باشد! حال فرض کنیم اگر غذا نخورم برای چند هفته میمیرم! بدنم میمیرد! پس این یک نیاز واقعی است! آب و هوا هم همینطور!
حال شاید بدنم تحمل هوای سرد یا گرم یا بادو باران را نداشته باشد! این را هم خیلی امتحان نکردم! اما فرض کنیم اگر لخت بروم داخل جنگل زنده برنگردم! این را هم امتحان نکردم! اما فرض کنیم درست است. بستگی به آب و هوای جایی که هستم هم دارد! در قطب قطعاً زودتر میمیرم! تا استوا! پس این سرپناه هم با اینکه مربوط به سرزمین است ولی قبول میکنم. به آن نیاز دارم. فعلاً!
یک قلم شیشهای! یا کاغذی! که با آن گاهی مناجات کنم! بدون این هم میتوان مناجات کرد! حتی شاید بهتر! پس این حساب نیست! اگر باشد خوب است.
کمی با هم حرف میزنیم! نبود هم نبود!
اما یاد مولانا میافتم! که گفت:
بند بگسل باش آزاد ای پسر
تا که باشی بند سیم و بند زر
…
چون بریزند بحر را در کوزهای
چند گنجد؟ قسمت یک روزهای
غذا با وجود خورشید و خاک و باران از زمین میروید! سرپناه هم میشود از سنگ و چوب ساخت!
این دو تا را میتوانم هر طور هست تهیه کنم! برویم سراغ نیاز های دیگر ببینیم دیگر چه!
یک درخت به چه نیاز دارد؟ خاک و آب و آفتاب و هوا!
من هم همینطور!
علاوه بر آن من به درخت نیاز دارم! غذا و سرپناهم را درختان میدهند!
اکسیژن را هم همینطور! من و درختان با هم میتوانیم تا آخر زندگی کنیم!
واقعاً دیگر به چه نیاز داریم؟
شاید چند ابزار! بیل و بیلچه و ابزار کشاورزی! شاید یک چاقو!
اگر حرص نباشد! اگر طمع نباشد! اگر ترس نباشد! اگر تصاحب نباشد! اگر آیندهای در کار نباشد! فقط حال باشد و زندگی!
واقعاً دیگر به چه نیاز دارم؟
واقعاً همین؟ شاید مغز من قفل شده!
یعنی خانهی آنچنانی! ماشین اینچنانی! قسط سی ساله! لباس فلان و بهمان! موبایل فلان! واقعاً به اینها نیازی ندارم؟! خودم هم هنوز باورم نمیشود!
Comments