ایران، خانوادهام
***
کمتر از ٢۴ ساعت دیگر از خاک ایران پرواز میکنم. برای خداحافظی هم که شده بد نیست چیزی بنویسم.
حدود سه ماه میهمان ایران بودم و خانوادهام. در این سه ماه آنچه دیدم عشق بود و انرژی.
آدمهایی مهربان و عمیق.
نگاه های مادرم که قلبش برای هر قدم من میلرزد و به روش خودش عشق را جاری میکند.
برادر هایم که هر کدام سمبل مردانگی و معرفت و مسولیت هستند. از یکیشان استواری کوه را آموختم از دیگری زلالی آب را.
خواهرهایم که مهربانی و انرژی عشق و مادری در آنهاست. از یکیشان معرفت و مهربانی آموختم و از دیگری انرژی و فراوانی را.
دوستانی که تلفنی و حضوری دیدمشان.
با بعضی هایشان تلفنی گفتیم و خندیدیم.
با بعضی در پارک قدم زدم.
با بعضی فیلم تماشا کردم.
با بعضی سفر رفتم.
با بعضی هایشان تا صبح موسیقی گوش دادیم و رقصیدیم و گاهی گریه کردیم.
گاهی با هم هم نفس شدیم تا خود صبح!
از همه ممنونم.
حلالم کنید. این کلمه شاید تکراری یا قدیمی به نظر برسد اما کاملاً معنی دار است.
حلال کنید یعنی ببخشید! یعنی بدی های من را نادیده بگیرید.
حلال کنید یعنی هر چه خوبی دیدید در خودتان بوده.
آن لحظات با هم بودن تمام شد، اما خاطرهی عشق باقی میماند چرا که خود عشق ماندنی است.
عشق تنها ماندنیِ این دنیاست.
از این که در این سرزمین متولد شدم خشنود و شاکرم. اینجا جایی است که مولانا از آن عبور کرده. حافظ لب جوی نشسته و سعدی مراقبه کرده. عطار و خیام اینجا زیستهاند و هزاران عارف بزرگ. اینجا هاتف اصفهانی بوده، حلاج بوده. این سرزمین آبستن عشقی بزرگ است.
میزان عشق و محبتی که در این سرزمین دریافت کردم بیشمار است. توان تشکر ندارم. توان شکر ندارم.
اینجا فراوانی بسیار است.
فراوانی محصولات کشاورزی و فراوانی معرفت.
فراوانی به میزان تولید ناخالص داخلی نیست! فراوانی به میزان آگاهی و درک مردمان از عشق است.
خیلی از دوستان من را به باغشان و خانه شان دعوت کردند با نهایت عشق و بدون هیچ چشم داشتی از من پذیرایی کردند که توان جبران ندارم.
تنها داشته ام چند کلمه است! و مقداری دعا یا شاید آرزوی خوب برای این سرزمین.
هر کجا بروم زبانم فارسی است و روحم متصل به سرزمین اجدادی ام.
باشد که بزرگ شویم و از مرزها فراتر رویم و جهان را از آتش عشق و معرفت سیراب کنیم.
Comments