بردهی جنسی!
—
آیا تو بردهی جنسی هستی؟ آیا من بردهی جنسی هستم؟ بردهی جنسی چیست؟اصلاً بردگی چیست؟ دوستی این کلید واژه را به سمت من پرتاب کرد و رفت! وقتی کسی بستهای از انرژی به سمتم پرتاب میکند معمولاً گرسنه ام میشود! ناهار خوردم! خوابیدم! هنوز این واژه درونم رژه میرود! موسیقی میگذارم و با همین کمر نیمه نصفه سعی میکنم بنشینم تا بفهمم که بردهی جنسی چیست! از خودم میپرسم آیا من بردهی جنسی هستم؟ بردهی جنسی میخواهم؟ رابطهی من با بردگی چیست؟ با جنسیت چیست؟
در همین شک ها و سوالها به دنبال جواب هستم! اما مدتی است جواب ها را لیز میدهم بیرون! هر جوابی بیاید با شما هم درمیان میگذارم! با روح جمعی فارسی زبان جهان! شاید هم کل جهان! البته به کمک مترجم گوگل!
خوب برده کیست؟ برده کسی است که بدون تمایل درونی کاری را انجام میدهد! با اجبار بیرونی! مثلاً کسی با چماق بالای سرش ایستاده و از او بردگی میکشد! البته آنجا هم برده این حق انتخاب را دارد که بین بردگی و چماق یکی را انتخاب کند! انتخاب و آزادی هدیهای از طبیعت به ماست! همیشه ما در حال انتخاب هستیم حتی اگر فکر کنیم بردهایم!
راستش را بخواهی تنها کسی که میتواند واقعا ما را به بردگی بکشاند خودمانیم! ایگوی ماست. آن ایگو هم ساختهی دست خودمان است! ساختهی ذهن خودمان! پس ما بیشتر بردهی خودمان هستیم! بردهی خودمان! دقیقاً. پس بردگی ای در کار نیست!
اما جنسیت چیست؟ جنسیت همان دوگانگی تعبیه شده در ماست. همان دوگانگی ای که سعی دارد یکی بشود! وقتی که گرسنه هستی! بدن تو و غذا یک دوگانه است. بدن تو و غذا سعی دارند یکی بشوند! وقتی به دنبال پول هستی! همین داستان است. وقتی به دنبال شهرت هستی همینطور! وقتی خلأ درونت را با چیزی از بیرون پر میکنی باز هم همین داستان است.
انگار یک دویی هست که میخواهد یک بشود. تمام تلاشهای ما در دنیا ظاهراً برای یکی شدن است. یکی شدن با زمین یکی شدن با نور یکی شدن با خدا! همان یوگا!
صمیمیت در بعد بدن نوعی یکی شدن است. یکی شدنی موقتی. برای چند دقیقه بدنها را به هم میچسبانی! به زودی باید جدا بشوید!
یکی شدن های دیگری هم هست!
یکی شدن من و تو در خواندن!
یکی شدن من و تو در درک یگانگی!
این دو ها را میبینی؟ تشکیل شده از سیاهی و سفیدی! سیاهی کلمات در برابر سفیدی این صفحهی شیشهای! این دو ها به یک معنایی اشاره دارد! آن معنا در یک جایی هست. من گاهی با آن معنای ابدی یکی میشوم! بعد آن یگانگی تبدیل به هزاران دوگانه میشود در این کلمات! تو آن کلمات را میبینی! و دوباره اگر آن معنی را ساختی با آن یگانه معنای ابدی یکی میشوی!
سفر یگانه به هزاران وجه و دوباره یکی شدن هزاران!
خلاصه میخواستم به سادگی بنویسم که بردهی جنسی چیست! اگر از روی تمایل کاری انجام بدهی دیگر برده نیستی!
اما گاهی این زمین ما را برده میکند! بدن میخواهد با زمین یکی بشود! این بدنهای زیبا بدن من را به یکی شدن با خود فرامیخوانند! حوری های زمینی!
گاهی این بدن من فریاد میزند! میخواهد تکانی بخورم تا این بدن آسوده بشود.
گاهی میگوید با بدنهای دیگر یکی شو!
نمیدانم این هم مصداق بردگی باشد یا نه!
راستش را بخواهی اینجا هم همان هویت کاذب در حال کار است!
اینجا هم همان ایگو! به معنای واقعی کلمه! احتمالا این بدن هم توهم باشد! نمیدانم!
چیزی هست فرای این بدن!
یک یگانهی مطلق!
این دوگانهی بدن و جان!
این دوگانه بازی اوست!
تنها کسی که توانسته این بدن را با جان یکی کند!
یک آگاهی مطلق! یک نانوشتنی!
من میروم آنطرف کنار آن آگاهی مطلق می ایستم!
بازی بدنها را نگاه میکنم!
درد های این بدن!
بدنهایی که کنار استخر لمیدهاند!
عطش لمس دو بدن!
لمس دو دست!
پوستهایی که زیر آفتاب لخت میشوند!
نمیدانم آن نانوشتنی چطور بدن و جان را یکی کرد!
فقط نگاه میکنم!
مثل یک برده فقط نگاه میکنم!
شاید من بردهام!
بردهی یگانگی!
بردهی این بدن!
بردهی جان درون این بدن!
بردهای که جان میدهد برای اربابش!
برده ای که فقط نوشتن از ارباب اشکهایش را بیرون میآورد!
من بردهام!
بردهای آگاه!
بردهای که سعی میکند حواسش باشد!
بردهای که دوست ندارد زیاد حرف بزند!
Comments