برنامه ریزیِ آینده! – ٢٨ جون ٢٠٢٣
***
بارها اینجا گفتهام آینده وجود ندارد! گذشته هم همینطور! اما همین الان از گذشته نوشتم! و دارم برای آینده برنامهریزی میکنم!
حتماً مغز و ذهن شما هم گیج شده که من چه میگویم! درست است!
گذشته و آینده در بعد مادی وجود دارد ولی در بُعدی دیگر نه!
بُعدی که ذهن درک نمیکند!
الان در روی زمین نشستهام باد زیبایی میوزد! صدای باد و موج میآید!
سوم جولای ٢٠٢٣ هم در روی زمین نشسته ام! صدای چنت میآید و موسیقی های ایشا! شاید حس یوگا! حس یک پیر! حس سادگورو!
فرقی با الان ندارد!
یکم جولای ٢٠٢٣ هم نشستهام! اطرافم سر و صدای آدمهاست! و شاید صدای موسیقی پاپ! هرکسی حرفی میزند! تولد تارا دخترم هست!
الان هم صدای پرندگان میآید! و من روی زمین نشسته ام! ذهن من هم مدام مثل آدمها در حال حرف زدن است! تفاوتی با الان ندارد!
سی ام جون است! دوستی قدیمی را در فرودگاه ملاقات میکنم! مدام سوال میکند! میخواهد از وضعیت من سر در بیاورد! غیرممکن است! من نانوشتنی هستم! نافهمیدنی!
درست مثل الان! ذهن من در حال تحلیل است! در حال تخیل! میخواهد از آینده سر در بیاورد! غیرممکن است! نانوشتنی است!
٢٩ جون است! در ماشین نشستهام! در حال حرکت در جاده! بدون نقشه! بدون سیگنال موبایل! تنها! در حال پیدا کردن راه برگشت!
درست مثل الان! روی زمین نشسته ام! تنها! بدون سیگنال! در حال پیدا کردن راه آینده!
٢٨ جون است! همین امروز! تنها نشستهام! روی سنگهای ساحل اقیانوس!
در حال تخیل آینده! در حال ساختن آینده! در حال تایپ کلمات! زبری سنگها زیر پا و نرمی نسیم دریا!
پیچیدن باد در درختان و لغزیدن آب روی سنگهای ساحل!
نشستم را عوض میکنم کمی راحت تر است.
حالا دیگر باید نوشتن را تمام کنم!
رفتن به آینده بس است!
آینده وجود ندارد!
مطمئن باش!
برنامه ریزیِ آینده لازم نیست!
هر چه باشد هست!
تمام!
Comments