یک بار پیر مردی پسری را دید که دنبال روستایی بنام سبزآسمان بود پیر مرد گفت چنین روستایی وجود ندارد پسر گفت دوست دارم دنبال چنین روستایی بگردم پیرمرد گفت پس بگرد شاید پیدا شود
یک بار مردی گفت شخصی مهربان و بزرگ و دانا و توانا از آسمان ها با من حرف می زند گروهی گفتند چه خوب ما چنین چیزی را دوست داریم چه آرامش بخش و اوبه حرف ها یش ادامه داد
Kommentare