جنبش زنان
من در ایران بزرگ شدم. بعد از انقلاب اسلامی. از قوانین اسلام در مورد زنان تا حدودی مطلع هستم. همچمین به کانادا مهاجرت کردم به عنوان یک کارگر حرفه ای (یا مهندس) به این دلیل که اقتصاد کانادا به نیروی کار نیاز داشت. کانادا هم از به قولی پیشرو ترین کشورها در خصوص حقوق زنان است. پس تا حدودی هر دو سوی طیف را دیده ام.
یک واقعیت غیر قابل انکار این است که همانطور که ثروت با رشد جمعیت رابطه معکوس دارد؛ آزادی زنان هم با رشد جمعیت رابطه ی معکوس دارد. به زبانی یعنی هر چه به زنان آزادی بیشتری داده شود کمتر حاضر به بچه دار شدن می شوند.
برای زنان چند عامل در ایران وجود نداشت که در کانادا وجود دارد.
۱- موقعیت اجتماعی ( یعنی پذیرفتن زن مجرددر جامعه و آزادی های اجتماعی و جنسی)
۲- موقعیت کسب درآمد (درواقع زنان به همسری سرمایه داری در می آیند؛ دیگر این بنگاه های اقتصادی هستند که زنان را در اختیار می گیرند نه شوهرانشان)
۳- موقعیت کسب حضانت فرزند
۴- برخورداری از نوعی حمایت جامعه و قانون درمقابل شوهر
دوستی می گفت ( آمارش را باید دقیقتر چک کرد) از هر ۱۰ زوج مهاجر ایرانی به کانادا ۸ تا منجر به طلاق می شود. اگر در ایران این عدد ۴ یا ۵ باشد تقریبا می توان گفت علت ۸۰ درصدی جدایی در این گروه به خاطر عواملی است که در بالا اشاره شد. زنان وقتی دارای درآمد و موقعیت اجتماعی و حضانت باشند تقریبا نیازی به شوهر ندارند. نیازهای جنسی را با آزادی جنسی در جامعه و نیازهای احساسی خود را با فرزند خود پاسخ می دهند و شوهر عملا برایشان کاربردی ندارد. پس به راحتی اولویت هایشان عوض می شود. اولویت اول میشود پول ( بخوانید کار و موقعیت اجتماعی) و اولویت بعدی فرزند و اگر جایی بماند می شود شوهر؛ که در ۸۰ درصد مواقع دیگر جایی نمی ماند.
البته در نگاه اول بسیار جالب و هیجان انگیز می رسد. آزادی زنان هیجان جنسی فراوانی در جامعه ایجاد میکند. اما کمی عمیق تر که نگاه کنیم زنان زیادی را می بینیم که درحدود سن ۴۰ سالگی به دنبال پیدا کردن راهی برای بچه دار شدن می گردند خرید یا دریافت اسپرم توافقی! و مردانی که به خاطر عدم تعادل در قوانین هرگز حاضر به ازدواج و تحویل ۵۰ درصد ثروت خود نمی شوند. تا حدود سن ۴۰ سالگی زنان و مردان در چنین جوامعی نیازی به ازدواج پیدا نمی کنند. مردان به راحتی سرویس جنسی را از بازار تهیه میکنند و زنان هم با جلب توجهات زیاد در جامعه به خاطر جذابیت جنسی موقعیت اجتماعی به ظاهر بدی ندارند. اما بعد از ۴۰ سالگی مردانی برای رفع نیاز های عاطفی تبدیل به شوگر ددی و زنان هم به دنبال راهی برای بچه دار شدن می گردند که دیگر دیر شده است.
این را با پوست و گوشت خودم حس کردم و آمار زنان مجرد و مادران مجرد که برای بچه دار شدن به بازار اسپرم روی می آورند گواه این موضوع است. خودهمین مهاجر پذیری نشان از عدم تعادل رشد جمعیت با نیازهای جامعه داشته. درواقع کمبود فرزند آوری در کانادا را پدر و مادر من جبران می کنندکه متعلق به فرهنگی متفاوت در خصوص زنان بوده اند.
پیدا کردن تعادل بین روابط زن و مرد کار بسیار سختی بوده و هست. جوامع مختلف سعی کرده اند راه حل هایی برای خود بیابند. جوامع قدیمی تر راههای قدیمی تر را آزموده اند و جوامع مدرن هم راههای مدرن را آزمایش می کنند. پیدا کردن تعادل بین این دو موجود با اهداف و بدنهای بیولوژیکی مختلف شاید به راحتی امکان پذیر نباشد.
حتی شعار برابری حقوق زن و مرد در نگاه اول بسیار جذاب و منطقی به نظر می رسد اما وقتی عمیق تر بشویم می بینیم که برای دو موجودی که تمام هورمون ها و حتی سلول هایشان متفاوت است نمی توان قوانین مشابه ساخت. مثالی می زنم:
طبیعت به مردان کمی قدرت بیشتر جسمی داده؛ یعنی عضلات بزرگتر کمی قوی تر. مردان حق ندراند از از این قدرت خود سوء استفاده کنند. اگر مردی از قدرت جسمی خود در برابر زنی سوء استفاده کند ( مثلا در رابطه جنسی) مذموم است و قانون بایستی مجازاتش کند.تا اینجای کار درست است. اما بیاییم آن طرف را هم ببینیم.
طبیعت به زنان قدرت بیشتر جنسی داده. یعنی زنان از نظر جنسی هم جذابیت بیشتری دارند و هم کنترل بیشتری. همانطور که مردان معمولا می توانند از نظر فیزیکی زنان را کنتر ل کنند زنان به راحتی می توانند مردان را از نظر جنسی کنترل کنند. در جوامع مدرن هیچ قانونی برای عدم سوء استفاده از این قدرت جنسی وجود ندارد. زنان به راحتی می توانند از جذابیت های جنسی خودشان در بازار استفاده کنند! آنها می توانند مردان را کنترل کنند و به دنبال خود بکشند. تحقیر کنند یا تشنه نگه دارند. یا در مقابل ارايه جذابیت های جنسی درخواست پول کنند. هیچ محدودیت قانونی و اخلاقی در جوامع مدرن وجود ندارد. به وضوح می بینیم که زنان از این قدرت خودشان برای مقاصد شخصی یا برای مقاصد اقتصادی در قالب فروش و کسب منافع در بنگاه های اقتصادی یا حتی برای اهداف سیاسی برای به زانو درآوردن رقبای سیاسی سوء استفاده می کنند. نمونه هایش را در خانم های به غایت جنسی نیمه برهنه در صندوق فروشگاه ها یا رسپشن شرکت ها؛ یا در حال ماموریت برای تخریب یا به دام انداختن چهره های معروف سیاسی می توانید ببینید. دختران از سنین بسیار پایین متوجه نگاهها و توجه بسیار شدید مردان به خود می شوند و به مرور به موثر بودن این ابزار در خود پی می برند. متوجه می شوند که می توانند از این قدرت جنسی در جامعه برای به دست آوردن توجه؛ قدرت و پول استفاده کنند.
درنهایت هدف این نوشته نتیجه گیری یا بیان راه حلی برای این تعیین حقوق مردان و زنان نیست. بلکه فقط نوعی بیان مشاهدات است. شاید هنوز برای پیدا کردن راه حلی نهایی و بهینه زود باشد. جوامع قدمی و مدرن شاید روزی به یک تعادل بهتر دست یابند. شاید این عدم تعادل بین زن ها و مرد ها از همان طبیعت سرچشمه می گیرد و راه حل اش هم در طبیعت باشد.
コメント