top of page
rshahrad4

دعا در جمع دوستان

 دعا در جمع دوستان

***

چند هفته‌ای هست که در جمع دوستان جدیدی هستم. با هم موسیقی گوش می‌دهیم و می‌خوانیم. یک دورهمی دوستانه. با زندگی محمد باب و بهاءالله هم کمی آشنا شدم. نفوذ این دو شخص را در حافظه‌ی تاریخ و در جهان را دیده‌ام. از چین تا امریکا. انسانهای بسیار بامحبتی هستند. 

ابتدای جلسات با دعا شروع می‌شود. هر کسی فی البداهه یا از روی منبعی یک دعا می‌خواند. هر کسی از صمیم قلبش چیزی می‌گوید. این بار اگر نوبت من شد اینطور خواهم گفت …

حال نوبت من شد که دعا بخوانم!

با چه کسی حرف می‌زنم؟

چگونه می‌توانم با خدا حرف بزنم؟ زهی خیال باطل! 

من که هستم؟

من که هستم ؟

چگونه می‌توانم با خدا حرف بزنم؟

مگر غیر خدا چیزی هم وجود دارد؟

اصلا!

من یکی از موجودات کوچک این وجود و این جهان هستم! 

یک انرژی ناچیز حیات! 

یک انرژی که بود و نبودش فرقی ندارد!

من که باشم که بتوانم دعا کنم!؟

من هرگز نخواهم توانست در برابر این خدای نانوشتنی دعا کنم!

شاید خود من خدا باشم! 

شاید شما خدا باشید!

شاید خدا در یک مورچه هم باشد!

خدا در مولکولهای هوا هم هست!

در تک تک سلولهای این بدن!

در تمام تارهای صوتی!

در تمام گوش ها!

من که باشم که با چنین وجودی حرف بزنم!

یک ایگوی کوچک! یک بدن! یک ذهن ناقص! 

مسلماً من نیستم!

در برابر این هستی من نیستم!

راه رسیدن به خدا نیست شدن است!

نبودن! نابود شدن! 

حرف نزدن! 

دعا نکردن!

سکوت!

0 views0 comments

Recent Posts

See All

معجزۀ روشن بینی

مراقبۀ امروز-معجزۀ روشن بینی *** گاهی وقتها تنها راه مراقبه برایم نوشتن است. می‌خواستم به صورت ویدیو بگویم ولی ذهنم آنقدر آرام نیست که در...

بیزینسِ امروز

بیزینسِ امروز *** امروز می‌خواهم در مبحث کار و بیزینس بنویسم. کار و بیزینس خودم و بقیه. نقطهء شروع این جریان با گذاشتن پستی در لینکدین...

مسئولیت اصلی

مسئولیت اصلی *** به مرور که خودم و اطرافیانم را مشاهده میکنم کد هایی برایم باز میشود. یکی از آن کد هایی که طبق مشاهدات من تقریبا اکثر...

Comments


bottom of page