زنانگی؛ مردانگی
***
سالهاست به زنانگی و مردانگی فکر میکنم. مدتی پیش وقتی به یک گل نگاه میکردم دیدم یک گل هردو اندام جنسی زنانه و مردانه را در خود دارد. چرخش روزگار و تجربهی تجرد باعث شد بیشتر و بیشتر به این بازی زنانگی و مردانگی بیاندیشیم. تمام عرفا و آدمهای آگاه میگویند زنانگی و مردانگی در تمام ما هست. در صورت رسیدن به تعادل؛ ما نیازی به دیگری نخواهیم داشت.
شاید بدنهایمان زنانه یا مردانه باشند اما در حالت ایدهآل ما از بدن فراتر خواهیم رفت و نیروهای زنانه و مردانهی وجودمان به تعادل خواهند رسید.
این هنوز هنوز برای من چیزی ناشناخته است! اما سعی میکنم با غور کردن و نوشتن و شییر کردن با خواننده ها که حکم قسمت زنانهی من را دارند کمی در راه تعادل قدم بردارم.
زنانگی یا مردانگی به صورت یین و ینگ در تمام خلقت جاری است.
بدن زنانه یا بدن مردانه فقط قسمت کوچکی از آن است. هیچ برتری ای یکی بر دیگری ندارد.
اگر از بدن عبور کنیم میرسیم به وادی ذهن و فرای ذهن. در بُعد بدن تقریباً نمادهای زنانگی و مردانگی واضح اند. سینه های برجسته انحناهای ظریف شکم باریک و باسن بزرگ و موهای بلند در مقابل موهای کوتاه و سینههای عضلانی و بزرگ و دستان و پاهای قدرتمند نماد مردانگی است.
اما در بعدی وسیع تر
زنانگی یعنی دریافت در مقابل دهش
زنانگی یعنی آرامش در مقابل حرکت
زنانگی یعنی ظرافت در مقابل صلبیت
زنانگی یعنی سیالیت در مقابل قید و قانون
زنانگی یعنی لحظه در برابر آینده
زنانگی یعنی لطافت در مقابل صراحت
زنانگی یعنی عدم برنامهریزی در مقابل برنامهریزی
زنانگی یعنی دریافت مستقیم در مقابل گفتکوی ذهن
زنانگی یعنی شهود در مقابل منطق
زنانگی یعنی حاشیه در مقابل اصل
زنانگی یعنی سکوت در برابر سخن
زنانگی یعنی عشق مادری در مقابل از خودگذشتگی پدری
زنانگی یعنی غیر مستقیم بودم در برابر صراحت
زنانگی یعنی هنر در برابر مهندسی
زنانگی یعنی زایش در مقابل نابودی
زنانگی یعنی گریه در مقابل خنده
زنانگی یک کیفیت است
زنانگی یعنی نوع راه رفتن
زنانگی یعنی لحن صدا
زنانگی یعنی پیچش مو
زنانگی یعنی دریافت
مردانگی یعنی دهش
مردانگی یعنی جوانمردی
مردانگی یعنی صداقت
مردانگی یعنی قدرت
زنانگی یعنی حمایت گرفتن
مردانگی یعنی حمایت کردن
زنانگی و مردانگی کیفیت های ظریفی هستند تقریباً نانوشتتی. زنانگی یک حس است و مردانگی هم یک حس. در محدودهی فردی و اجتماعی میتواند تعادل زنانگی و مردانگی به هم بخورد. چندین قرن است که تعادل زمین به سمت مردانگی یا مردسالاری رفته. اگر بیشتر پیش برود شاید به نابودی حیات انسان روی زمین منجر شود. زنها هم مرد شدهاند.
زنها به کارمندان و بیزینس من تبدیل شدهاند. سرمایهداری و دین ها هر چه بیشتر جوامع را به سمت مردانگی سوق داده.
زنانگی به بدن زنانه تقلیل یافته. زنانگی در حد یک کالای ارزان و پَست شده. زنانگی توسط مردان در بازار خرید و فروش میشود. زنها قدر زنانگی شان را نمیدانند.
شعر کودکان شده، پسرا شیرن مثل شمشیرن؛ دخترا موشن مثل خرگوشن!
زنان در مقابل و در رقابت با مردان قرار میگیرند. هردو احساس عدم عدالت میکنند. جنبش های فمینیستی و جنبش های دفاع از حقوق مردان درست میشود.
وقتی زنانگی تحقیر شود تعادل مردانگی هم به هم میخورد! از وقتی وجود عیسی در جامعه تحمل نشد و سمبل الهه ها را شکستند تعادل بشر به هم خورد. زنها تشنهی مردانگی و مردها تشنهی زنانگی ماندند.
البته شاید مرحلهای از تکامل انسان این باشد که تک تک و جمعی برگردیم به تعادل زنانگی و مردانگی. تعادلی فراتر از بدن!
با این موسیقی نوشته شد
Comments