زندگیِ راحت
زندگی به همین راحتی است
پدرم به راحتی مُرد
منبه راحتی روزی عاشق شدم
به راحتی ۱۰-۲۰ سال با همزندگیکردیم
به راحتی از کشور قدیمیام دلکندم
به راحتی تارا به دنیای ما دعوت شد
بهراحتی در کشورجدیدم چندین سال زندگیکردم
به راحتی خانواده ی کوچکمرا درست کردم
به راحتی خانواده ی قدیمی از مندور ودور تر شد
به راحتی برادری وخواهری تبدیل به دوری ودشمنی شد
به راحتی دوست صمیمیام مُرد
به راحتی من همخواهممرد
به راحتی چهل را رد کردم
به راحتی می توان نوشت
به راحتی میتوان زیست
همچون تکتک علف ها وتک تک درختها
همچون تکتک گوسفندانی که بدنشان خوراک ما شد
همچون گاوهایی که هویتی نداشتند جز یک شماره به گوششان
هویت ساختگی ما هم توهمی بیش نیست
فقط مغزهای بزرگتر توهمات بزرگتری می سازد:
اشرف مخلوقات !
هویت های ساختگی!
آرامبخشهای موقتی!
به راحتی زندگی ادامه دارد
قبل و بعد از ما؛
دوره ای بدن گوشتیما رشد میکند
و همراه آن هویت ساختگی ما
با این توهم های ساختگی زندگی خود و دیگران را سخت نکنیم
نهایتا ما خوراک مورچه ها وکِرم خاکی خواهیمبود
به راحتی لبخند بزنیم
به راحتی گاهی گریه کنیم
به راحتی نرمباشیم وبنویسیم
زندگی بازیِ خنده داری است
به یکمهمانیدعوت می شوی
با یکسکسِ پدر و مادرت
بعد بعضی ها ناگهان مهمانی را ترک میکنند
ما می مانیم و یکدنیا سوال و تخیل !
کهکجا رفتند!
دچار این توهم که چی کسی آوردمان به مهمانی
وچرا بعضی بیخبر رفتند!
با این سوال های بی پاسخ باز دوباره بازمیگردیم به ادامهی مهمانی!
بازیِ بی مزه ای است!
اما مهمانیاش خوش میگذرد!
و به راحتی مهمانیات تمام میشود
همه می روند به دنبال ادامهی مهمانیِ خودشان
مثل همین نوشته،
تو فقط چند سطری میشوی
برای لحظهای
و تمام!
Comments