شغل رویایی!
***
دوستی ناشناس از شغل رویایی من پرسید. مدتی هست که چیزهایی در ذهن میپرورانم پس حداقل برای جواب دادن به او هم که شده مینویسم!
شغل چیست؟ یک فعالیتی که انجام میدهیم برای بدست آوردن پول و سپس بدست آوردن چیزهایی که با پول بدست میآید.
خوب چه میخواهم بدست بیاورم؟ نیازهای من چیست؟
نیاز به هوا و خورشید خوشبختانه رایگان است. میماند نیاز به غذا و سرپناه! در حالت کلی غذا و سرپناه را زمین به ما میدهد. اما به خاطر زندگی شهری بدست آوردن غذا و سرپناه کمی مشکل شده. به هرحال شاید نیاز به قلم هم داشته باشم تا گاهی با افراد دور از خودم ارتباط بگیرم. البته نیاز به ارتباط هم نیاز اساسی ای نیست. ارتباط روحی و جسمی جالب تر از ارتباط ذهنی و قلمی است.
برای غذا و سرپناه قصد دارم کم کم به زمین نزدیک تر شوم. معامله ی مستقیم با خاک و خورشید! برای سرپناه هم میتوانم از سنگها و درختان کمک بگیرم. یک بار هم قبلاً نوشتم «از زمین چه میخواهم».
کمی واقع بینانه تر بخواهم باشم یک کلبه ی آرام میخواهم برای خوابیدن و نشستن گاهی شاید با دوستی! یک مقدار پول برای تهیهی غذا. هرچه غذا تازه تر و نزدیک تر به مبدا باشد بهتر. مثلاً یک زمین کشاورزی. هرچه کلبه از شهر دورتر باشد احتمالا آرام تر خواهد بود.
اما شغل! وقتی نیازهای بالا رفع شد دیگر لازم نیست مشغول باشی! حق انتخاب داری! اگر مشغول میشوی دیگر برای رفع نیاز نیست! برای جشن گرفتن است!
مثلاً وقتی مشغول رقص میشوی! تو نیاز نداری برقصی!
وقتی موسیقی گوش میدهی!
وقتی مینویسی!
وقتی فقط هستی!
وقتی به چشمان کسی نگاه میکنی!
در تمام مثالهای بالا تو نیاز نداری مشغول بشوی!
وقتی در لحظه هستی دیگر رویایی نداری!
پس نه شغل میخواهی نه رویا! و نه شغل رویایی!
شاید شرایط بالا کمی رویایی به نظر برسد! اما خیلی هم دور نیست. میشود رویا نداشت و زندگی را لحظه به لحظه رفت. میشود از بودن به همان سادگی و با شکوهی اش لذت برد. میتوان اسیر ذهن نبود. اسیر مقایسه و مسابقه نبود.
لینک به نوشته
Kommentare