شکایتی ندارم!
***
این نوشته را مدیون اکهارت هستم. همانطور که خیلی از تعالیم مربوط به نفس و ذهن را.
برای دریافت مستقیم از خود اکهارت, لینک زیر را در موضوع نفسانیت و شکایت ببینید. شاید روزی ترجمهاش کردم!
اگر نبینید هم شکایتی ندارم.
اگر خودم ترجمهاش نکردم باز هم شکایتی ندارم.
اگر این نوشته خوب در نیاید هیچ شکایتی ندارم.
اگر هیچکس منظورم را نفهمید باز هم شکایتی ندارم.
از جمهوری اسلامی شکایتی ندارم.
از هیتلر شکایتی ندارم.
از تمام ظالمان تاریخ هیچ شکایتی ندارم.
از کسانی که در حق من یا دیگران ظلم کردند شکایتی ندارم.
از به صلیب کشندگان عیسی شکایتی ندارم.
از بردار کنندگان حلاج شکایتی ندارم.
از ظلم به زن شکایتی ندارم.
از ظلم به آفریقا شکایتی ندارم.
از بی عدالتی شکایتی ندارم.
از نابرابری شکایتی ندارم.
از نوسانات اقتصادی شکایتی ندارم.
از بمبگذار انتحاری شکایتی ندارم.
از کسانی که پشت سرم حرف میزنند شکایتی ندارم.
از کسانی که قضاوتم میکنند هم شکایتی ندارم.
از کسانی که این نوشته را توهمات میدانند هیچ شکایتی ندارم.
از کسانی که کل اش را نمیتوانند بخوانند شکایتی ندارم.
از اینترنت کند شکایتی ندارم.
از قیمت گران شکایتی ندارم.
از فساد و اختلاس شکایتی ندارم.
از خودم که دو تا شیرینی خوردم به جای یکی شکایتی ندارم.
از شکمم شکایتی ندارم.
از بدنم شکایتی ندارم.
از اینکه این نوشته جالب پ و کامل نباشد شکایتی ندارم.
از غلطهای املایی شکایتی ندارم.
(غلط املایی عمدی است )
از آن کسانی که ترکم کردند شکایتی ندارم.
از خودم شکایتی ندارم.
از تو شکایتی ندارم.
از صاحبخانه و مستاجر شکایتی ندارم.
از فروشنده و گارسون شکایتی ندارم.
از پشه و مورچه ها شکایتی ندارم.
از پلنگ و شیرها شکایتی ندارم.
از ضعف های خودم شکایتی ندارم.
از اشتباهات خودم شکایتی ندارم.
از قلدرها شکایتی ندارم.
از دخترها شکایتی ندارم.
از فمنیست ها شکایتی ندارم.
از یزید هم شکایتی ندارم.
از معاویه و علی و عثمان و ابن ملجم شکایتی ندارم.
از شیطان و فرشتگان شکایتی ندارم.
از تنگی قبر شکایتی ندارم.
از مرگ شکایتی ندارم.
از غم هایم شکایتی ندارم.
از ناآگاهی بشر شکایتی ندارم.
از افرادی که من را دوست ندارند شکایتی ندارم.
از افرادی که عشق را نمیدانند شکایتی ندارم.
از پایان یافتن این نوشته شکایتی ندارم.
از هیچ چیز شکایتی ندارم.
از خدا شکایتی ندارم.
از انکار کنندگان خدا هم شکایتی ندارم.
اگر تا اینجا خواندی و شکایت داشتی، بدان من شکایتی ندارم.
من از شکایت کنندگان خودم هم شکایتی ندارم.
اگر بی خداحافظی رفتی شکایتی ندارم.
اگر کودکی بمیرد باز هم شکایتی ندارم.
اگر در چهل و چند سالگی بمیرم شکایتی ندارم.
اگر در صد سالگی بروم شکایتی ندارم.
اگر خوشحال نبودم شکایتی ندارم.
اگر روشن بین نشدم، شکایتی ندارم.
من ضد ضربه ام.
حتی اگر منی در کار نباشد، شکایتی ندارم.
میدانم، شکایت کار نفس است.
اگر نفس من، باز هم شکایت کند من باز شکایتی ندارم.
دلم نمیآید که این حس را زود تمام کنم، اما اگر تمام شود هم شکایتی ندارم.
لافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانند
مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نَتْوانند
Comments