عدالت!
***
داستان عدالت داستان جالبی است! معمولاً خشونت را عدالت مینامند!
عدالتی که آدمها دارند یعنی اعدام و شکنجه!
این عدالتی که آدمها میسازند یعنی ترور!
عدالتی که مسیح را به صلیب میکشد!
عدالتی که حلاج را دار میزند!
و داستان ما به جایی رسید که
یزیدیان! همان سینه زنان حسین!
مظلومان را در زندان شکنجه میکردند!
عدالت دیگری در جریان است! عدالتی که ما درک نمیکنیم! عدالتی که مسیح داشت با به صلیب کشندگانش!
عدالت مسیح عدالت واقعی خداوند است!
اگر عدالتی باشد!
عدالتی که سرشار از بخشش است!
بخشش کسی که ظلم میکند!
آن عدالت یزید را نیست میکند!
یزید را از تاریخ پاک میکند!
عدالت مسیح خیلی با عدالت شما تفاوت دارد!
عدالت مسیح عین بخشش و محبت بود!
عدالت شما کور و خشن است!
شما لطفاً عدالت نورزید!
شما انسان باشید! آزاده باشید!
همین کافیست!
عدالت شما عین خشونت است!
شما دلتان برای طفلان مسلم میسوزد اما با کلهی بریده گوسفند فوتبال بازی میکنید!
این چه دلسوزی است!
عدالت و محبت و دلسوزی واقعی مرز ندارد!
خشونت ندارد!
تو عدالت را فقط برای خودت میخواهی!
عدالت اسلحهی توست!
ای شیعه! عدالت تو برای جنگیدن با سنّی است!
لطفاً عدالت نورز!
فقط انسان باش!
حتی آزاده هم نمیخواهد باشی!
Kommentare