مبارزهی ایگوها! کمک به دیگری!
***
حدود یک روز قبل؛ ایگوی تنهایی من فعال بود. نتیجهی آن حس تنهایی بود و این متن.
حس تنهایی به سرعت مثل تمام حس های مختلف تمام شد! اما دوستی گفت با خواندن این متون حالش بد میشود. در یک دوراهی مانده بود. اینکه بخواند یا نخواند! و نهایتاً مسولیت این دوراهی خودش را گردن دیگری انداخت! و اعلام کرد شییر کردن این نوشتهها کاری غیر اخلاقی است!
من هم که خودم سرشار از ایگوی اخلاقی ام سوژه را گرفتم این را نوشتم!
اما ایگوی کمک کنندهی من هنوز سیر نشده بود! با خودم گفتم میروم یک دوش میگیرم. کمی مدیتیشن میکنم بعد سعی میکنم حال این دوست را بهتر کنم! چگونه؟ با زنگ زدن و پرسیدن و حال و احوال!
اما زهی خیال باطل!
چرا که برای کمک به دیگران باید اول به خودم کمک میکردم! بدون تبصره و شک و تردید!
خلاصه دوش و مدیتیشن را انجام دادم و تماس تصویری برقرار شد!
چشمتان روز بد نبیند! بعد از حال و احوال پرسی آن طرف یک ایگو نشسته بود! عصبانی و منتظر حمله!
گفتم شاید سفر بروم گفت برو به زلزلهزدگان کمک کن! گفتم هرکسی باید اول به خودش کمک کند!
ببشتر عصبانی شد! گفت فلسفه بافی نکن!
پول بده و کمک کن!
این ایگو میخواهد با ضرب و زور به دیگران کمک کند! اما نمیشود!
هیچکس نمیتواند به دیگری کمک کند اگر خودش آگاه نباشد.
کمک های زورکی به نام کمک های انسان دوستانه یا خیریه اگر اندکی ناخالصیِ ایگو در آن باشد کمک نیست! بیشتر بادکردن ایگو است! به نام کمک!
بعد ایگوی مسوولیت ناپذیر به سمت ایگوی جمهوری اسلامی رفت! همهچیز را گردن او انداخت!
بعد هم حمله به ریش و ظاهر دیگری!
بعد هم پروجکت کردن خودش در دختر من! با این جملات که ریش هایت را نمیزنی؟ دخترت گناه دارد این ریش ها را ببیند!
بعد هم ایگوی مقایسه گر! ریشهای من را با ریش آخوندها مقایسه کرد! و فحشی آبدار به آخوندها داد! و گفت بلانسبت! البته چون من هم ریش داشتم مثل آخوندها ترکشش کمی به ایگوی من هم خورد!
این را هم با خنده و ارجاع به ماجرای ریش تمام کردم!
ایگوی بدن برای رضایت دیگران میخواهد بدن و ظاهر را دستکاری کند! و هیچگاه از ظاهرش کامل و راضی نیست!
گفت وقت ندارد این خزعبلات را بخواند! ایگوی خودبرتر بین فعال شد! تلاش برای بالاتر بودن به هر روش!
گفتم اشکالی ندارد! نخوان! اصلاً این نوشتهها را جدی نگیر!
بعد هم ناامید از کمک کردن گفتم فرکانس ما شبیه هم است! چه در رنج و چه در شادی!
واقعاً هم ایگوهای مشترک داریم!
و برای من دوباره در عمل ثابت شد که برای کمک به دیگران باید به خودم کمک کنم!
اگر در بهترین وضعیت روحی و در لحظه باشم ارتعاش کمک به اطراف میرسد!
کمک زورکی به دیگری ؛ فقط تلاش ایگوی کمک کننده است و ناچار ایگوی خودم را بالا میآورد!
بیست چهار ساعت طول میکشد تا این گندکاری ایگو را هضم کنم! و برگردم به حالت قبلی!
محبت را هم می توانم در او و در خودم ببینم. اما کمک زورکی از روی محبت نیست!
کمک زورکی از روی ایگوست! گندش دیر یا زود بالا میآید!
تنها کمک واقعی؛ کمک به خود است!
و یکی شدن با جهان!
و یوگا!
آن گاه دیگر دیگری ای وجود ندارد که بخواهی کمکش کنی!
و
این کار بوداست!
کار عیسی است!
کار خداست!
Comments