معرفی نکننده!
***
دوستان عزیزی میخواهند که خودم را معرفی کنم. قبلاً به انگلیسی این داستان را نوشته بودم. حالا همان ماجرا را به فارسی و در فرهنگ ایرانی مینویسم.
اگر قرار باشد معرفی بشوم دوست دارم فقط یک کلمه باشد!
«نویسنده! »
البته نه منظور نویسندهی کلاسیک!
بلکه نویسندهی این سطور.
«نویسندهی نانوشتنی»
شاید بهتر باشد!
Writer of the Unwritable.net
خیلی بهتر است که اصلاً معرفی نشوم! چرا؟
اولا اینکه خود همین یک معرفی است!
یعنی کسی که نمیخواست معرفی بشود!
معرفی نکننده!
و این قطعا سوالی در ذهن مخاطب ایجاد میکند که چرا!
چرا یک کارساده؛ اینقدر باید پیچیده بشود؟ چرا برای یک معرفی ساده اینقدر داستان پردازی میکنم؟ خوب داستان پردازی کارِ یک نویسنده است دیگر!
اما جواب!
میدانم این روزها آدمها کم صبر هستند! مثل خود من!
خوب؛
آدمها خودشان را با چیزهای مختلفی میشناسند و میشناسانند!
پس اول باید خودمان را بشناسیم تا بتوانیم به دیگران بشناسانیم!
اینجا میرسیم به سوال جاودانهی «من کیستم!»
یک سری بدیهیات هست!
مثلاً اینکه من یک آدمی هستم که در سال ١٣۵٨ در تهران متولد شدم! در ایران و فرانسه و کانادا زندگی کردم و درس خواندم!
هم اکنون که اینها را مینویسم در ونکوور کانادا زندگی میکنم!
به زبان فارسی و انگلیسی صحبت میکنم! و مینویسم!
خوب اینها بدیهیات بود!
اما هنوز معرفی کامل نیست!
آدمها خودشان را با چیزهای مختلفی میشناسند!
چند مثال میزنم! آدمها مثلاً میگویند
من متعلق به قوم پارس هستم!
اجدادم آریایی ها بودند!
نسل خانوادهام به فلان و بهمان میرسد!
اینجا میشود گفت
گیرم پدر تو بود فاضل! از فضل پدر تو را چه حاصل؟
گروه دیگری میگویند متعلق به فلان دستهی فکری و ایدئولوژیکی و مذهبی و ذهنی هستم!
اولی تاکید بر بدن و ژنتیک دارد و دومی تاکید بر ذهن و حافظه!
چون هیچکدام از این دو اصالت ندارد من با این دو خودم را معرفی نمیکنم!
گروهی سومی هم خودشان را با کارهایی که انجام دادهاند معرفی میکنند!
مثلاً میگویند فارغالتحصیل فلان رشته یا بنیانگذار احیای زبان فارسی!
یعنی بر اساس کارکرد اجتماعی و کارهای گذشته خودشان را معرفی میکنند!
این هم اشکال دارد! چون قرار نیست کل عمر یک کار انجام بدهیم! قرار نیست گذشته را مثل غل و زنجیر با خودمان حمل کنیم!
اگر در زندگی دستاوردهایی داشتی مثلاً ثروتی اندوختی یا شهرتی کسب کردی آن هم فرقی ندارد! شاید سازمانی بنا نهادی!
باز هم مربوط به گذشته است!
نوعی محدودیت میآورد! دست و پایت را میبندد! شاید خواستی فردا کار دیگری بکنی! پس هیچوقت خودت را با گذشته ات معرفی نکن!
بسیاری از بزرگان تاریخ با آثارشان شناخته میشوند! مثلاً ما شاید چیز زیادی از حافظ ندانیم! از زندگی مولانا شاید کمی بدانیم. اما دریای آثار این دو شخص جهانی است! بی زمان و بی مکان!
اکهارت هم که نویسنده و معلمی بزرگ است دو سه کتاب نوشته! او با کتابهایش شناخته میشود!
و من هم این نوشته را از او آموختهام.
نهایتاً بعضی خودشان را یا روابطشان تعریف میکنند! مثلاً همسر فلانی! پدر یک فرزند یا غیره.
گروهی خودشان را با رابطه با شخصیتی دیگر تعریف میکنند مثلاً شاگرد اکهارت یا غلام رضا! یا عبدالله! یا ذوب شده در عشق فلانی!
این هم زیاد جالب نیست!
این هم گرچه جذاب است ولی مشکلات خودش را دارد!
پس بگذارید همین جا بمانم!
معرفی نکنندهی خویش!
نویسندهی نانوشتنی!
اگر راستش را بخواهید هیچ!
هیچ یا همه! هیچی که همه است!
اینطوری بهتر میشود گفت!
با کلمات نمیشود معرفی کرد!
سوال «من کیستم» جوابش ساده نیست!
جوابش نانوشتنی است!
جوابش معماست!
معمایی که مولانا و حافظ و خیام و سعدی در آن ماندند!
و هنوز کسی نتوانسته بنویسد!
هنرمندان و عارفان همه مبهوت ماندند!
هنرمندان سکوت کردند!
موسیقی دانان غرق شدند!
نویسندگان ناگزیر از ننوشتن!
Comments