مناجات!
***
وقتی با خودم حرف میزنم میتونم اسمش رو بگذارم مناجات.
چه با خودم حرف بزنم چه با خواننده هایی که نمیشناسم چه با یک خدای فرضی!
واقعا چه تفاوتی دارد؟
حالا هم بعد از یک روز خوب نشستم روی مبل و به جای یک مراقبه ی درست و حسابی دارم مناجات میکنم!
مناجات نوشتاری!
چرخههای طبیعت رو انجام دادم!
خور و خواب و خشم و شهوت همه انجام شد!
حالا من موندم در انتظار طیران خودم!
طیران آدمیت شده آرزوم!
بعد از خوردن میوه و چای گیاهی و موز و نوتلا و نون و کف شیر و عدس پلو با شوید و ماست حالا دیگه حسی نمونده که خیلی عمیق باشه! در نتیجه این نوشته میشه شبیه کص شعر گویی هایی بعد غذا در مهمانی!
زیاد انتظار مناجاتی مثل مناجات های معنوی از این نداشته باشید!
البته تیترش هم وقتی مناجات باشه کسی زیاد کلیک نمیکنه!
اگر توی عنوان بگذارم سکس و کمی هم چاشنی خاله زنکی بهش بدن مردم خوب کلیک میکنند!
نوشتههای من هم مثل حس هام بالا و پایین داره. بعضی هاش به شدت احساسی و عرفانی شاید باشه! بعضی هاش رو وقتی مینویسم اشک امان نمیده!
گاهی هم خستگی ذهنی و پرخوری بدنی و تنهایی و نداشتن هم صحبت باعث میشه بیام اینجا!
نه اینکه یکی از یکی بهتر یا بدتر باشه! ولی حال ما اینه!
در این لحظه!
گاهی شاد و گاهی افسرده! گاهی عجول و گاهی آرام!
اما همون حال رو همونطور که هست اینجا لابلای کلمات میگذارم!
اینم سرگرمی ماست!
کسی خوند خوند! نخوند هم مهم نیست!
هیچی مهم نیست!
وقتی مرگ هست هیچی مهم نیست!
جز آگاهی و تجربه!
من هم حرف زدن با کلمات رو اینجا تجربه میکنم.
اسمش رو میشه بگذاریم مناجات!
مناجات من با خدا!
من با خودم!
من با شما!
من و شما و خدا هم هممون یکی هستیم!
یکی بود یکی نبود!
غیر از خدا هیچکس نبود!
بای!
コメント