نشست والدین تارا
***
امروز قرار است با مادر تارا جلسهای داشته باشیم. در حضور خود تارا. دخترم که حدود چهار سال دارد. خواستم این نشست در مورد تارا باشد. وقتی خودم را در چهار پنج سالگی تصور میکنم یادم میآید که چقدر ظریف و حساس و آسیبپذیر بودم. کوچکترین تغییری در محیط ذهنی و زندگی ام میتوانست تغییرات عظیمی در روح و روان من ایجاد کند! حتی تا چهل سالگی. زمانی که دیگر شاید توانسته باشم خودم اختیار زندگی ام را در دست بگیرم.
از بیرون به این جلسه میخواهم نگاه کنم. از فرای احساسات زودگذر. از فرای بالاو پایین رفتن های ذهن.
من و تو خدایان تارا هستیم. حد اقل در این زمان. تارا یک موجود مستقل است. او روحی آزاد است که ما را برای آمدن به این زمین انتخاب کرده. او راه خود را خواهد رفت. ما نیز راه خودمان را تا سفر نهاییِ مرگ خواهیم رفت. اما قبل از مرگ که مبدأ مختصات زندگی ماست اختیارات و تجربیاتی داریم. این تجربهی پدری و مادری هم یکی از آنهاست.
برگردیم به قبل. زمانی که تصمیم گرفتیم بچهدار شویم. چند سالی طول کشید. من میخواستم طعم پدر بودن را بچشم و تو طعم مادر بودن را بچشی. من فکر میکردم با داشتن این رابطهی جدید خلأ های عاطفی ام پر میشود. فکر میکردم تنهایی ذاتی ام و عدم آرامشم درمان میشود. اما اینها همه خیالات باطل بود.
تارا انسانی مستقل است و رابطه ی ما با تارا فقط یکی از هزاران رابطهی دیگر ماست.
مهمترین رابطهی ما ابتدا با خودمان است. با منبع حیات درونمان. همان منبع نانوشتنی حیات که ما هریک مظهری از اوییم. هر یک از ما به طور مستقل و منحصر بفرد به این منبع نانوشتنی حیات متصل هستیم. من ؛ تو و تارا.
تمام روابط دیگر زیرمجموعهی رابطهی ما با مبدأ حیات است. یادت باشد ما اینجا مهمانیم. بدنهای ما موقتی اند.
قبل از این جلسه با خودم عهدهایی میبندم:
١- به گذشته نروم. وقتی دو نفر با هم سابقه و گذشتهای دارند کار آسانی نیست. ذهن مدام ما را به گذشته میبرَد. ذهن مدام میخواهد ما را قربانی گذشته نشان بدهد. ما را ناچار گذشته نشان بدهد. این نیاز به توجه مداوم دارد. من در لحظه انتخاب میکنم قربانی گذشته نباشم.
٢- خیلی به آینده نروم. آیندهای واقعی وجود ندارد. این توهمِ آینده؛ ساختهی ذهن است. همه چیز در زمان حال اتفاق میافتد. حتی همین نوشته. آینده ی قطعی ما مرگ است. با وجود این آینده وقتی برای خیالپردازی های ذهن نیست. نهایتاً برنامهریزی برای خوب مردن انفرادی! و تجربهی لحظه ها! تجربهی اصیل زندگی. درون جلسه و بیرون جلسه.
٣- ما چند سالی نقش خداهای تارا را در زمین بازی خواهیم کرد. شاید تا ١۶ یا ١٨ سالگی. ما توانایی ساختن یک انسان دیگر را داریم. بدون ساختن خودمان ساختن یک انسان دیگر ممکن نیست. شاید این مهمترین ماموریت ما بعد از ساختن خودمان باشد.
۴- من و تو فقط دو نمونه و دو مثال خواهیم بود. تا را هزاران الگو و مثال دیگر را خواهد دید. سعی من این است: با زندگی و مرگ خودم فقط یک مثال خوب باشم. یعنی طوری زندگی کنم و طوری بمیرم که بتوانم یک مثال باشم برای تارا! همین!
۵- قول میدهم در جلسه مدام شاهد افکار و احساسات خودم باشم. اگر خشم است. اگر رفتن به گذشته است. اگر غم است. اگر ناامیدی است. فقط شاهد و ناظر باشم و سخنم را کوتاه کنم. چون تنها در سکوت میتوان ناظر خوبی بود.
۶- تارا بهتر است پدر و مادری بالنده داشته باشد که نیازهایشان برآورده شده باشد. یک فقیر هیچگاه نمیتواند به کسی کمک کند. من و تو باید از نظر درونی غنا داشته باشیم تا بتوانیم انرژی عشق را برای زیست تارا فراهم کنیم.
٧- تاکید میکنم! مهمترین کاری که میتوانیم برای تارا انجام بدهیم این است که خودمان خوب زندگی کنیم! بله خودمان! خودخواهی اصیل یعنی دگر خواهی اصیل! پدر و مادری که خودشان ایدهآل خودشان نیستند خوب زندگی نمیکنند و خوب هم نمیمیرند و مثال خوبی هم برای فرزندشان نیستند.
٨- یادمان باشد تارا یک انسان مستقل و آزاد است. او نهایتاً خودش مسیر و راه روحی خودش را باید تنها برود. بزرگترین هدیهی ما به یکدیگر و تارا دادن آزادی به همدیگر است. آزادی بزرگترین و تنها ارزش اساسی و ذاتی روح انسان است.
٩- من و تو نیازهای فراوان عاطفی و جسمی و روحی داریم. اولویت اول پاسخ به نیازهای خودمان است. زن و مرد مثل لباس هم هستند که در سرما و گرمای عاطفی از همدیگر محافظت میکنند. بیاییم لباس هم باشیم. نه من تورا و نه تو من را در سرما و گرما بدون لباس و لخت رها نکنم!
١٠- تارا در سنی است که در حال پرورش ایگوی خودش است. تارا گیرندهی انرژیهای درون ماست. با نوعی تلهپاتی تحت تاثیر حس های درون ماست. بهترین کار ما برای تارا بالا نگهداشتن سطح انرژی خودمان است.
١١- تارا فقط چند سالی دیرتر از ما به این زمین آمده. ما از نظر وجودی و روحی هیچ برتری ای نسبت به او نداریم. او یک روح مستقل است. باید او را هم طراز و همسطح با خودمان بدانیم. ایجاد یک بستر انرژی آرام و متعالی برای خودمان تنها کاری است که برای تارا انجام میدهیم.
١٢-سعی میکنم ذهن قضاوت گر خودم را مشاهده کنم. باور دارم تمام ما در مبدأ حیات یکی هستیم. جدایی ها ظاهری است. در نهایت ما یکی هستیم. هر گونه قضاوت و جداکردن های ذهنی را مشاهده خواهم کرد.
در سکوت!
Comments