نیمهی گم شده!
***
تئوری اش را میدانم. نمیهی گم شده ای نیست. چیزی گم نشده. همه چیز در خود ماست. نیمهی گم شدهی ما خودمانیم!
این تئوری داستان است. اما داستان به همین جا ختم نمیشود.
انگار همین الان من دارم با نیمهی گم شدهی خودم صحبت میکنم.
نیمهای که چون گم شده برایش مینویسم. نمیدانم کجاست! نمیدانم کیست! اصلا نمیدانم در گذشته بوده یا در آینده یا اصلا خارج از بعد زمان!
در عرفان های مختلف گفته میشود که آنچه در بیرون از خودمان دنبالش میگردیم درونمان است. پس این شامل آن نیمهی گم شده هم میشود. میگویند بیرون دنبالش نباش! میگویند جای اشتباهی داری دنبال نیمهی گم شدهی خودت میگردی!
نیمهی گم شدهی من هم انگار همان زنانگی است. انگار همان زن است. زنی که پیدایش نمیکنم! زنی که حرفهایم را بفهمد! زنی که بفهمد دروغ خوب نیست! زنی که برای صداقت ارزش قائل باشد. صداقت خام و خالص!
دنیا پر شده از مردان تنها و زنان تنها!
قوانین ازدواج و طلاق!
دادگاه های خانواده!
دنیا پر شده از میوههایی که نیمه شان گم شده!
دنیا پر شده از زنان تنها که مرد رویایی شان را پیدا نمیکنند
دنیا پر شده از مردان تنها که زن رویایی شان را پیدا نمیکنند
زنها به مرد ها نیاز دارند ولی نیازشان برآورده نمیشود
مردها به زن ها نیاز دارند ولی نیازشان برآورده نمیشود
اکثرا تنهایی را انتخاب میکنند
ازدواج پشت طلاق! و طلاق پشت ازدواج!
دنیا پر شده از سایتهای دوست یابی!
دنیا پر شده از سایتهای پورن!
خودارضایی شده چارهی کار اکثر آدمها!
ارتباط سادهای که قرار بود طبیعی اتفاق بیافتد آنقدر پیچیده شده که اکثرا عطایش را به لقایش میبخشند!
زنها لزبین و مردها گی میشوند!
ارتباط سادهی بدنی به ساحت ذهن آمده!
پیچیدگی پشت پیچیدگی!
لایه های ذهن یک تو در توی بی پایان ساخته!
زن ها و مردها در این تو در تو گم شدهاند!
داستان چیست؟
چرا این ارتباط ساده و طبیعی اینقدر پیچیده شده!
سوالی که بعد از بلوغ برایم پیش آمد و هنوز هم هست!
حدود بیست سالگی دختری وارد زندگی ام شد مدتی نیمهی گم شده ام بود!
بعد هم حدود چهل سالگی رفت! دیگر نیمهی گم شدهی من نبود!
سالها فکر کردیم نیمهی گم شدهی هم هستیم اما بعد دیدیم که نه! آن نیمه؛ کاملا گم شده است! هیچ وقت قرار نیست پیدا بشود!
داستان آشنایی نیست برایتان؟
میدانم اکثر شما کل داستان را پشت یک لبخند و عکس دونفره پنهان میکنید!
میدانم اکثرتان میخواهید با عزیزم عشقم گفتنهای عمومی در اینترنت به خود و دیگران ثابت کنید که نیمهی گم شده تان را پیدا کردید!
اما نه!
این نیمه واقعاً گم شده!
شاید بیست سال خلاف آن فکر کنید! مثل من!
امیدوارم نیمهی گم شده ام را پیدا کنم!
میگویند این بدن کامل آفریده شده! اما چرا پس دل من با دیدن بدنهای زن ها می لرزد؟
چرا همانطور که به هوا و غذا نیازمندم به زن و زنانگی نیازمندم؟
چرا حتی از بیان این نیاز شرمسارم؟
چرا این نیمه پیدا نمیشود؟
اگر هم پیدا بشود موقتی است؟ نهایتاً بیست سال!
چرا زن ها شب و روز در آرزوی مرد رویایی شان هستند؟
چرا مرد ها شب و روز در آرزوی زن رویایی شان هستند؟
چرا این همه اختلاف؟
چرا این همه پروندههای قضایی خانواده!
چرا این همه تنهایی!
چرا پس این نیمهی گم شده پیدا نمیشود؟
Comments