هرچه میخواهی، بِده
***
قبلاً گفته بودیم جایی بین خواستن و نخواستن باش.
آن خواستن درواقع طلب بود.
طلب رسیدن به عشق.
اما حالا میدانم همهی ما از قبل رسیدهایم. پس جایی هست که هیچ خواستنی در آنجا نیست.
این نوشته در جایی بین خواب و بیداری ایجاد شد و حالا نوشته میشود. خواست من نبود.
خلاصه ی آن این است
هر آنچه میخواهی را بده! چون داری!
اگر آرامش میخواهی، آرامش بده
اگر فراوانی میخواهی، فراوانی بده
اگر محبت میخواهی، محبت بده
تو رسیدهای!
تو وقتی در مبدأ هستی تمام اینها را داری!
اصلا تویی وجود ندارد، تو در مبدأ درواقع به اقیانوس متصل هستی.
بیکرانی از عشق بیکرانی از فراوانی بیکرانی از بودن
پس همه چیز را داری!
این نوشته منطقی نیست، عقلانی نیست! محاسباتی نیست! معاملاتی نیست!
اینجا تو هر چه اراده کنی از قبل هست!
اراده هم مال تو نیست! اراده هم مال نانوشتنی است!
اگر دانش طلب کنی داری اش پس اصلاً نیازی به خواستن نیست.
تو به وادی استغنا رسیدهای!
تو فقط واسطهی فیض هستی!
فیض جاری موجود در تمام جهان!
«الیس الله بکاف بعبده» جوابش بله است
او کافی است!
لحظه کافیست!
خدا کافیست!
حرف زدن لازم نیست!
نوشتن لازم نیست!
سکوت کافیست!
تمام حرفها در سکوت هست!
Comments