چرا از مدیتیشن فراری ام؟
همین نوشته خودش نوعی فرار است. چون به جای نوشتن میتوانستم به درون خودم بروم. آنگاه احتمالا ذهن ام ساکت و آرام میشد و دیگر این نوشتهها را تولید نمیکرد!
مدیتیشن کار سختی است.
توجه به دردها درابتدا آنها را بزرگتر میکند.
توجه به سنکاراها و ته ماندهی اشتباهات گذشته آنهارا به سطح میآورد.
مشاهدهی حس ها همیشه منجر به بروز حسهای خوشایند نمیشود.
…٧دقیقه مدیتیشن…
گاهی تمایلی در من برای فرار از دنیای درون و پرداختن به دنیای بیرون به وجود میآید. این ناشی از این اشتباه بزرگ و استراتژیک است که فکر کنم دنیای بیرون مهمتر است. خیر خبری در بیرون نیست! بارها این را به خودم گوشزد میکنم. هر اتفاق خوبی اول باید در درون ما بیافتد.
همین نوشتن؛
نوعی توجه به آینده درآن است. نوعی هم قضاوت و ساخت اگو یا نفس! یعنی وقتی که نوشته درحال شکلگیری است، همین نوشته میشود باری بردوشِ نفْس!
ذهن به آینده میرود و دیگران را درحال تحسین تو و خواندن این متون میبیند! چه خیالهای باطلی!
اما ننوشتن هم شاید بهترین راه نباشد! شاید نوشتن را بتوان نوعی مراقبهی نوشتاری دانست! به هرحال شاید روزی کسی نوشتهای را بخواند و آن جرقه زده شود! همانطور که به روشن شدن ذهن من کمک میکند به دیگری هم کمک کند! شاید!
Comments