چطور بمیریم؟
—
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفرهی زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
برِ شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید
جدول زیر برگرفته شده از کتاب قدرت حال اکهارت تله است. حال میخواهم اینجا کمی عمیق تر شوم! راههایی که ایگو یا نفس خودش را با آنها تعریف میکند! تمام راههایش را ببندم! البته او حریف قدَری است!
معمولاً خیلی نیاز به قلم فرسایی نیست. اگر کمی چشمهایم را ببندم سروکلهاش پیدا میشود!
برمیگردم!
…

اصولاً هرجا دیدی شاد نیستی! بدان چیزی به هویت خودت گرفتی که تو نیستی! هویتی کاذب انتخاب کردی! واگر نه اگر که فقط زندگی بشوی درست مثل یک درخت یا دیگر تجلی های حیات همیشه در نهایت زندگی هستی.
اولین دسته داراییهاست!
پولهای اندوخته! کالاهایی که متعلق به خود میدانی! آنها واقعا متعلق به تو نیست! آنها مهمان زمین اند. تو مسافری! هر چه زودتر باید ساده شان کنی. و در صدد دادنشان باشی. یکجا یا ذره ذره! باید ببخشی شان! یا به ورثه ات یا به غریبه! ترس از بی پول شدن را کنار بگذاری! شاید مدتی بی خانمان شوی! سرگردان! بدون سر پناه! بدون امنیت! شاید تا چند روزی آن را امتحان نکنی ترس ات نریزد! بچسبی به پول و سرپناه و غذا تا آخر! تا آخرین لحظه ی عمرت در ترس از دست دادن این ها زندگی کنی! و در پایان مثل یک ترسو بمیری! انتخاب با توست! بسم الله!
شغل و کاری که انجام می دهیم!
مهارتهایی که به خود نسبت میدهیم! به آنها مغروریم! مثلا فلان دانش! فلان مهارت! پروفایل و رزومه! همین نوشتن ها! آنچه دیگران ما را به خاطرش تحسین میکنند. باید بی مصرف شوی! پر کار! مثل مورچهی کارگر! نباید به خاطر مهارتی خودت را بالاتر ببینی! نباید برای انجام کاری خوشحال بشوی! تمام کارهایت یا مراقبه است و یوگا و یا خدمت به دیگران! به ساده ترین شکل. حتی ظرف شستن یا جارو زدن! خدمتهای ساده! بدون حضور نفس و ایگو!
عقاید و نظرات / مذهب و خط فکری
اینجا خیلی خطرناک میشود! وقتی مینویسی حواست باشد! این نوشتهها نباید تبدیل به هویت شود! تست آن هم این است که اگر کسی گفت چرند است یا عالی برایت فرقی نکند!
مذهب و خط فکری ای نداری! تقریباً شبیه یک احمق! یک رِند! با تمام مذاهب بنشین! هیچ کدام را تحلیل نکن! هیچ کدام گمراه نیستند! هیچ مذهبی بالاتر یا پایین تر از دیگری نیست! تو خنثای خنثی هستی! هیچ موضعی نداری. یک هوَل! یک آیینه!
روابط، خانواده و فرزندان
اینجا کمی کار سخت میشود! آنها به احساسات تو نزدیک میشوند! احساس تنهایی. بیکسی. تعلق به گروه! جداشدن از گروه برای انسان اجتماعی مساویاست با مرگ! جدا شدن از گله! از قبیله! از شهر. از کشور! از جغرافیا!
اما میشود فرزند زمین بشوی. آزاد و رها. زبان و فرهنگ مثل رنگ لباست است. میتوانی عوض کنی. به یک رنگ نمی چسبی. به فارسی مینویسی! به انگلیسی حرف میزنی! اما هیچکدام نیستی! نه یک فارس! نه یک ایرانی یا کانادایی!
تمام زنها را مثل زن خودت و تمام دخترها را مثل دختر خودت میدانی! کار آسانی نیست.
تنها هستی! یک تنهای واقعی. احساس تنهایی نه ولی یک تنهای ذاتی!
بدن و ظاهر!
و میرسیم به بدن! ظاهر! سن و سال! یکی از نزدیک ترین و چسبناک ترین دارایی ها! بدنی که تا لحظهی مرگ با توست. هر روز آن را تغذیه میکنی. میشویی. لباس میپوشانی اش.
گاهی از داشتن آن لذت میبری.
با آن میبینی، میشنوی و حس میکنی!
با بدنت سکس میکنی!
در آیینه از داشتن آن لذت یا شرم را تجربه میکنی!
کادوی موقت زمین به تو.
باید آن را گرامی بداری.
تا وقتی زنده هستی مقدس بشماریش.
مواظب غذا و آب اش باشی. جز از آب و غذای پاک طبیعت چیزی به آن نخورانی. مسموم اش نکنی. امانت دار باشی. باید آن بدن سالم را چند صباحی سوار شوی. کم کم از آن فاصله بگیری و آماده بشوی برای ترک آن.
باید ورزیده و سالم حفظ اش کنی. با همین بدن باید این سفر را یک تنه بروی.
جز با میوهها و روییدنیهای پاک و خاک پاک زمین بدنت را در تماس قرار ندهی.
بدن ات معبد توست. اما تو نیستی! موقتا مالک اش هستی.
بدن ات را همواره ورزیده و سالم نگه دار. آنچه باید در زمین بیاموزی در بدن ات هست.
همواره آن را حس کن.
بدن ات بهترین معلم توست.
به تمام حس هایش خوب گوش بده. با دقت!
خدا از طریق بدن ات با تو حرف میزند!
میروم خموش شوم و کمی بشنوم.
Comments