یک نوشتهی کیفیت پایین
***
دوباره از نوشتن شروع میکنم. وضعیت درونی من تاثیر مستقیمی در کیفیت نوشتهها دارد. الان اصلا به نظر نمیرسد زمان خوبی برای نوشتن باشد!
یک صبحانه مفصل خورده ام و کمی هم خواب آلودم! حدود ۴ صبح بیدار شدم و الان ساعت ٧ است!
اما جالبی کار آنجاست که قضاوت نکنم! یعنی خودم و وضعیت روحی خودم و نوشتهام را قضاوت نکنم!
این روزها حال و وضع خیلی بالایی ندارم. دیروز که با همسر قدیمی حرف میزدم گفتم برای این مینویسم چون کسی حرفهایم را نمیفهمد! معمولاً با دیگران سکوت میکنم ولی پای نوشتن پرحرف میشوم!
اینجا میتوانم در سکوت حرف بزنم! و در سکوت بخوانم و بنویسم!
حرفهایی که چه اینجا میزنم و چه با آدمهای مختلف در خودم هم طنین میاندازد. گاهی بعضی حرفها چندین روز طنین اش در ذهنم میماند.
گفتم زیاد حس نوشتن ندارم! کمی خواب آلودم! کمی ذهنم مشوش است.
این نوشته هم سر و ته ندارد. ذهنم مدام به جاهای مختلف میپرد! به حرفهای دیروز! به سکس به غذا به بدن به هزار و یک چیز دیگر!
اگر هم رگه هایی از خرد بیاید لای تمام این شلوغی ذهنم گم میشود!
کیفیت حرفها و نوشتهها پایین می آید و میشود این! میشود یک نوشتهی کیفیت پایین!
اصلاً همین را میگذارم عنوان و خلاص!
«یک نوشتهی کیفیت پایین»
یک نوشتهی کیفیت پایین از یک ذهن کیفیت پایین می آید و ذهن کیفیت پایین از بدن کیفیت پایین و بدن کیفیت پایین از محیط و غذاهای کیفیت پایین!
همه چیز را انداختم گردن بیرون!
حالا با خیال راحت میتوانم دیگر خودم را سرزنش نکنم و بخوابم! اما اولین چیزی که از یوگای معنوی یادگرفتم پذیرش مسئولیت حال خودم هست!
من خودم مسوول حال خودم هستم و مسوول کیفیت این نوشته!
و مسوول پذیرفتن این نوشته و این لحظه!
و مسوول شرایطی که بچه ام را از من دور کرده!
این لحظه همینی است که هست و نمیتواند جور دیگری باشد!
من در اصل این بدن و این ذهن نیستم.
من مادری هستم برای کل جهان!
Comments