معاد
***
اما معاد باقیمانده!
معاد یعنی بازگشت. از ریشهی عودت. یعنی بازگشت دادن. یا بازگشت کردن. یا بازگشت داده شدن.
معاد ساده است. شاید معادل مرگ باشد. شاید برگشتن به زندگی باشد.
شاید هم مرگ نفس. مرگ ایگو.
چیزی از دنیای پس از مرگ نمیدانم. اما میدانم ذهن چطور برایم توهم میسازد.
میدانم آنچه ذهن میسازد لزوماً تمام واقعیت نیست.
میدانم ذهن و ماده هر دو دستخوش تغییرند.
هر دو رفتنی اند. هر دو توهم اند.
واقعیت اما معاد است.
بازگشت به اصل. بازگشت به مبدأ. بازگشت به خدا.
کلمات اگر بتوانند بنویسند ما موقتاً در ماده درگیر شدهایم. و بالاخره باز میگردیم. بالاخره عودت میکنیم. بالاخره معاد را میچشیم.
معاد همان انا لللّه است. همان رجعت. همان بازگشت.
اگر سعادتمند باشی زودتر میفهمی.
اگر کمی دیر بجنبی دیرتر بازگشت میکنی.
ولی حتماً به معاد میرسی.
اگر خیلی درگیر آنچه در پردهی سینمای ذهن میبینی، نشوی زودتر میفهمی.
زودتر میفهمی مرغ باغ ملکوتی.
و این سعادتی است.
Comments