آرامش درون!
—
دوستی پرسید چطور آرامش درون داشته باشم. آن موقع یه شوخی گفتم به مرکز یوگا بیا و با شکلک خنده تمامش کردم. اما راستش را بخواهید این سوال در ذهنم ماند. دوباره دوی صبح شد و عطش جواب دادن به این سوال آرامش درونم را گرفت! خواستم اول آرامش را پیدا کنم بعد بنویسم ولی نشد! با همین ذهن ناآرام و نامرتب مینویسم. هرچه شد شد!
آرامش هدف نیست. آرامش نهایی با مرگ خودش میآید. الان وقت زندگی کردن است. اما گاهی اضطراب آنقدر میشود که جلوی زندگی کردن را میگیرد. همان انرژی ذهنی که برای زندگی لازمش داریم اگر درست نتوانیم از آن استفاده کنیم تبدیل میشود به اضطراب.
من هم سالها درگیرش بودم. مسیر طولانیای آمدم. الان هم واقعاً شاید برای جواب دادن به این سوال مناسب نباشم! اما وقتی ذهنم درگیر میشود دیگر نمیتوانم بی توجه عبور کنم!
راستش را بخواهید شوخی اولیه خیلی هم شوخی نبود. آمدن به مرکز یوگا بهترین کار است.
اگر نمیتوانی دنبال مربی یوگا بگرد. یوگا خیلی آرام میکند. حتی یوگای جسم. یک فعالیت بدنی ساده اگر با توجه و با حضور انجام شود کافیست.
آرامش هدف نیست. آرامش درون لازمهی زندگی است. اما هدف نیست. هدف در آینده است. آرامش در لحظهی اکنون.
منشاء اکثر اضطراب ها ترس است. و ترس نوعی توهم تولید شده توسط ذهن. اگر ذهنت را بشناسی و به کنترل خودت در بیاوری تقریباً اضطرابی دیگر نخواهد بود. فعالیت بدون کنترل ذهن میشود اضطراب.
با مراقبه میشود ذهن را دید. از کمی دورتر. وقتی کناری بایستی و با چشمانی بسته ذهن را خوب مشاهده کنی دیگر ذهن نمیتواند بر تو چیره شود. هر داستانی که درست کند تو میبینی. باورش نمیکنی. تو در جایی ایستادهای که فراتر ار ذهن است. وقتی ذهن بر تو چیره نباشد آرامش درونی همان جاست.
سالهاست درگیر اضطرابی عمومی بودهام و شاید هنوز باشم! اما مکانیزم های اضطراب را تا حدودی یافتهام. منشاء اضطراب ذهن است. ذهنی که تورا از جهان جدا میکند.
یادت باشد زندگی کردن اضطراب دارد. آزادی عظیم این زندگی اضطرابی با خودش دارد. بزرگترین فرصت زیستن به ما داده شده. مگر میشود بیخیال بود!
نمیدانم چرا فکر میکنم باید جواب همهچیز را بدانم! شاید هم نمیدانم. شاید قبول کردن همین ندانستن برای رفع اضطراب کمک کند.
اما لحظه تنها جاییست که آنجا اضطراب معنی ندارد. پیدا کردن لحظهی حال. از هر راهی میتوانی بروی. من نمیدانم. همین اقرار به ندانستن برای من آرامش بخش است.
بروم کمی به امور شبانه و روزانه ام برسم. پیادهروی در شب! گوش دادن به صدای جیرجیرک ها. رفتن به دل اضطراب تاریکی. کار زیاد دارم. فعلا تا بعد!
این نوشته بود که صحبت از آرامش درون شد
Comments