بیداری معنوی و خواب!
***
وقتی ذهن تا حدودی آرام باشد امکان نوشتن فراهم میشود. معمولا یک ایده ی کلی هست. وقتی شروع به نوشتن میکنم ذهنم مدام روی آن ایده کار میکند. از قبل فقط یک دانه یا هسته ی ایده هست. ولی وقتی شروع میکنم میتوانم دانه را تبدیل به جوانه کنم. گاهی این جوانه رشد میکند و تبدیل به نوشته میشود.
این کار نوعی تانترا است. یعنی ساختن چیزی با استفاده از ذهن!
بر خلاف یوگا که بیشتر کار درونی است. یعنی معطوف کردن توجه به درون.
در مورد ارتباطات میخواهم بگویم.
وقتی که از زندان ذهن بیرون بیایی. یعنی دیگر از افکار و احساسات هویت نگیری؛ روابطت هم نوع دیگری میشود.
چون واقعیت و توهم برای تو تغییر کرده واقعیت تو برای بعضی توهم و توهم تو برای بعضی واقعیت میشود. اتفاقی که بین من و همسر اولم افتاد. زندگی من از نظر او توهم هست و زندگی او از نظر من توهم.
وقتی کسی بتواند از خواب افکار و احساسات کمی بیدار شود تازه میفهمد که خواب بوده. درست مثل خواب دیدن است. شما تا وقتی که در خواب هستید باور نمیکنید که خوابتان غیر واقعی است. شما در خواب گیر کرده اید. اما کسی که بیدار شده یا در حال بیداری است میداند که داشته خواب میدیده. کم کم بین خواب و بیداری تفاوت قایل میشود. اما بیشتر آدمها درخواب افکار و احساسات خودشان هستند. یعنی خواب ذهن.
جالب اینجاست که نام بیداری معنوی از همین گرفته شده.
معمولا در این دنیا کسی نمیتواند دیگری را بیدارکند. همه در زمان خودشان بیدار میشوند.
اما کسانی که خوابند نمیدانند که دارند خواب میبینند. آنها آدمهای بیدار را میبینند اما فکر میکنند که آنها هم خوابند. در واقع آنها آدمهای بیدار را هم در خواب خودشان میبینند. یعنی از دریچه ی ذهن خودشان میبینند و قضاوت میکنند.
فقط آدمهای بیدار یکدیگر را میفهمند. آنها چون تجربه ی خواب بودن و بیدار شدن را دیده اند میدانند که آنها هم روزی خواب بوده اند. آنها تجربه ی بیدار شدن را دیده اند. حالا اگر یک بیدار دیگر پیدا کنند به راحتی میتوانند از خواب دیدن خودشان برای او تعریف کنند و لذت ببرند!
اما هر چقدر برای کسی که خواب است اگر تعریف کنی فایده ندارد! او غرق خواب است!
البته آدمها گاهی یک بارقه هایی از بیداری را دریافت میکنند. بستگی دارد که چقدر هوشیار باشند. کسی که هوشیار است مثل کسی است که خوابش سبک است. با یک لحظه از خواب میپرد!
اما بعضی ها خوابشان خیلی سنگین است. بعضی ها هم متاسفانه خواب را به بیداری ترجیح میدهند. آنها را هر چقدر بیدار کنی دوباره برمیگردند به خواب.
همه ی آدمها در طول زندگی در زمین لحظاتی از خواب بیدار میشوند اما بعضی ها دوباره به خواب میروند. شاید مرگ همه را بیدار کند شاید هم نه! هنوز بیداری مرگ را تجربه نکرده ام.
به طور خلاصه این افکار و احساسات و این بدن و آنچه دریافت میکند واقعی نیست. نوعی خواب است. ما این افکار و این بدن نیستیم. این هویت ها موقتی است.
واقعیت اصلی در لحظه است.
وقعیت اصلی خود لحظه است.
واقعیت اصلی نانوشتنی است.
این کلمات برای ذهن خواب آلود کاربرد دارد. این کلمات فقط نشانه ای از بیداری است برای آدم های خواب.
برای آدم های خواب آلود!
اما وقتی بیدار شوی نیازی به این همه کلمه نداری.
نیازی به دو دو تا چهار تای ذهنی نداری!
وقتی بیدار شوی یعنی وقتی از ذهن بیرون آمدی لحظه برایت شفاف میشود!
به راحتی میفهمی که الان بیدار هستی!
اما بیداری هم مسیری است برای خودش.
دنیایی است برای خودش.
درست است که خواب گاهی جذاب و لذت بخش است اما بیداری دنیایی دارد که خواب ندارد.
دنیای عاشقی
دنیای مستی
آن چیزی که حافظ میگفت
حافظ بیدار بود! هنوز هم هست!
خیام هم بیدار بود! خیام از می نابی میگفت که در بیداری هست.
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
Comments