top of page
rshahrad4

تجربیاتی نانوشتنی

 تجربیاتی نانوشتنی

***

ساعت دو صبح! 

همین مبلی که رویش نشستم را هم قرار است فردا بدهم برود! 

خیلی از دوستان هم با دیدن نوشته‌های من روابطشان را کم کردند! 

دخترم را هم همسر قبلی برد! 

هرآنچه که یک آدم معمولی می‌تواند داشته باشد را می‌خواهم بدهم برود!

نصف پول فروش خانه ها را هم با کمی اکراه می‌خواهم بدهم به نفر قبلی! 

خانه ای که در آن هستم را هم حدود بیست روز دیگر تحویل می‌دهم! 

کسی از من پرسید خانه ات را فروختی بعدش چه؟ گفتن میخواهم بشوم عشایر! یعنی بدون محلی ثابت برای زندگی! 

این کارها با شرطی شدگی های قدیمی تقریباً فاجعه به نظر می‌رسد! 

ذهن مدام در حال ساختن داستان است!

تنها کاری که می‌کنم مشاهده‌ی ذهن است!

مشاهده‌ی تنهایی! مشاهده‌ی اینکه هر کسی از ظن خود یار من می‌شود!

در هر لحظه فقط خودم هستم و خودم! 

تقریباً همه‌ی ما همینیم!

شاید سرمان شلوغ باشد! شاید چند جا مهمانی دعوت باشیم! شاید در یک خانواده یا رابطه‌ای مدتی احساس امنیت کنیم. 

اما دوباره تنها می‌شویم! تنهای تنها! 

مثل خدا!

گاهی فکر می‌کنی یک کسی تو را می‌فهمد بعد دوباره به کامنتها و جملاتش و رفتارش که نگاه می‌کنی میفهمی ای دل غافل؛ آن فهم و آن رابطه هم توهم بود! 

در اصل فقط تو وجود داری!

یک وجود تنها!

مثل یک خدا!

که با خودش حرف می‌زند!

برای خودش مینویسد!

با خودش متولد می‌شود و می‌میرد!

این وسط؛ در زندگی چهره‌هایی از دیگران را می‌بیند

اما تمام آنها آیینه‌ای بودند از خود او!

تجربیاتی که به سختی می‌توانی بنویسی!

تجربیاتی نانوشتنی!

0 views0 comments

Recent Posts

See All

معجزۀ روشن بینی

مراقبۀ امروز-معجزۀ روشن بینی *** گاهی وقتها تنها راه مراقبه برایم نوشتن است. می‌خواستم به صورت ویدیو بگویم ولی ذهنم آنقدر آرام نیست که در...

بیزینسِ امروز

بیزینسِ امروز *** امروز می‌خواهم در مبحث کار و بیزینس بنویسم. کار و بیزینس خودم و بقیه. نقطهء شروع این جریان با گذاشتن پستی در لینکدین...

مسئولیت اصلی

مسئولیت اصلی *** به مرور که خودم و اطرافیانم را مشاهده میکنم کد هایی برایم باز میشود. یکی از آن کد هایی که طبق مشاهدات من تقریبا اکثر...

Comments


bottom of page