خشم نامه
***
امروز کمی خشمگین شدم. میخواستم به کسی کمک کنم ولی نپذیرفت. در واقع فکر میکردم یک کسی میتواند به یکی دیگر کمک کند. چندین بار پیشنهاد دادم. نپذیرفت! هیچ کمکی به دیگری نمیتوان کرد مگر آگاه ماندن به خود! کمی عجیب به نظر میرسد ولی بزرگترین کمک تو به دیگران آگاه و در لحظه ماندن خودت است!
با کمی ناراحتی گفتم دیگر نمیتوانم کمکی بکنم. بعد از چند کلمه رد و بدل کردن؛ چند ثانیهای خشم در کلماتم مشهود بود و غم هم به دنبال آن و بعد پر خوری و بعد توقع از زمین و زمان و مقصر دانستن زمین و زمان! البته به سرعت به این خشم آگاه شدم و کنار رفتم. شاید مدت زمان ماندنم در این حس ها به چند ثانیه تقلیل یافته. قبلاً ساعت ها در آن میماندم.
چرخهی آشنایی است نه؟ برای من فرصتی است برای شناخت خودم. برای پاکسازی آخرین بازماندههای رنج! بعد هم معمولاً حس های مختلف یکی پس از دیگری میآیند. حس غم حس تنهایی حس توقع از دیگران. اینجا فقط یوگا و مدیتیشن میتواند تو را آگاه کند! هیچ ابزار دیگری کارساز نیست! کار کردن! مصرف مواد! سیگار و مشروب! سکس و دراما! هیچی کارساز نیست!
خوشحالم که به این چرخهها آگاهم.
من قربانی نیستم!
من انتخاب گرِ زندگی خودم هستم.
هر لحظه من در حال زندگی میکنم!
به آیندهای که وجود ندارد اعتماد کامل دارم.
با ساختن حال، آینده خودش درست میشود!
مرگ به عنوان بهترین پایان همواره راهنما و مبدأ مختصات زندگی ام است.
از هیچ کسی توقعی ندارم.
دیگران همیشه در اندازهی آگاهی خودشان زندگی و عمل میکنند.
منفی و مثبت همه درون ماست.
ما انتخاب گر هستیم.
به جای قضاوت و توقع از دیگران به خودم آگاه میشوم.
با نوشتن هم تمرین آگاهی میکنم.
گاهی تمرین هایم را با شما در میان میگذارم!
Comments