داستانِ خلق
***
داستان خلق داستان جالبی است. مخلوق گاهی خالق میشود. خالق خودش را در مخلوق میبیند. و مخلوق به درجهی خالقیت میرسد.
خالق با چنان ظرافتی خودش را در مخلوق تنیده.
فقط کافیست مخلوق کنار برود. بلافاصله خالق نمایان میشود.
خالق و مخلوق در یک رقص زیبا، با هم میرقصند.
اما خلق چگونه است؟
خالق، داستان خلق را طوری نوشته که تقریباً مخلوق بتواند کارگردانی اش کند.
وقتی کسی بر ذهن مسلط باشد و داستانهای دیگران را دور بیاندازد کم کم میتواند داستان را خودش از نو بنویسد.
این جهان بومی نقاشی است که در عین رنگارنگ بودن سفید هم هست.
اگر بتوانی ذهن را آرام کنی و کمتر به گذشته و آینده بروی کم کم قلم خالق به دست تو میافتد.
در یک رقص زیبا خالق و مخلوق با هم به نوشتن میپردازند.
طوری که معلوم نیست خالق خلق میکند یا مخلوق. خلق اتفاق میافتد. خلقی چند وجهی. خلقی بی نظیر.
از ابتدای کودکی دیگران سعی در نوشتن داستان زندگی برای دیگران را دارند. اما کسی که از بند ذهن رها بشود از شر داستان های از پیش تعیین شده هم کنار میرود. او به وادی لحظه میرسد.
وادی لحظه وادی خلق است.
وقتی از ترس و دوگانگی های ذهن و گذشته و اضطراب آینده رها باشی میتوانی در لحظه قلم خالق را بدست بگیری. یا به عبارتی با موسیقی خالق برقصی.
داستان زندگی را خودت مینویسی. اختیارِ تو با جبرِ خالق، یکی میشود.
Comentarios