درد دل با قلم!
***
خیلی وقتها تنها دوست من این قلم شیشهای هست. وقتی یک روز بگذره و کسی نباشه که باهاش حرف بزنم شروع میکنم با این دوست حرف زدن! جدیداً مهمونهایی هم دارم که شما باشید! شما رو هم به گفتگوی خصوصی خودم راه میدهم!
بعضی هاتون خوشتون نمیاد! حس های منفی میگیرید! فکرهای سمی میگیرید! فرصت کنید هم به من توصیه میکنید ننویسم!
راستش من واسهی رسیدن به هدفی نمینویسم! واسهی تایید و دیده شدن هم نمینویسم! پس چه تایید بشم چه رد فرقی نمیکنه! پس زیاد زحمت به خودتون ندید!
یا هم فرکانس میشیم یا نمیشیم! در کل فرقی نداره! اگر حسی در شما ایجاد میشه این درون خود شماست که حس های خوب یا بد رو تولید میکنه! بیخود اون رو گردن این چهارتا کلمه نندازید!
این روزها با موج بالا آمدن خشونت ها در ایران من هم درگیر شدم! اسمش هست ایگوی جمعی! یعنی ایگوی من هم بالا اومد! گاهی خشمگین! گاهی ناامید! گاهی هم امیدوار! چند تا نوشته هم نوشتم ولی بعید میدونم کسی کامل بگیره!
برای ذهن منطقی غیر قابل درک هست که با تغییر درون میشه بیرون رو تغییر داد!
بگذریم!
زیاد ذهنم مرتب نیست! یکی دو روزه به اندازه کافی مدیتیشن نکردم! فقط نوعی پراکندگی ذهنم رو دارم خالی میکنم!
وقتی به وادی درون سفر میکنی تنها میشی! به غایت تنها! فقط خودت هستی و نهایتاً معلم معنوی درونت! خودت هستی و یک خدا در درونت! دیگه آدمهای دیگه برات غریبه میشوند! وقتی درگیر دراماهای احساسی اونها نمیشی اونها هم با تو فاصله میگیرند!
دو سه روزی هست که کتاب زمین جدید اکهارت رو دارم گوش میدم. برای بار سوم شروع کردم! این کتاب فوقالعاده هست. بی نظیره. افراد کمی میفهمندش. برای فهمیدنش باید کیفیت خاصی داشته باشی. گوش دادن به این کتاب مثل مدیتیشن آرام بخشه. تو رو به لحظه میاره.
اگر اینو میخونی قطع کن برو اون کتاب و بخون!
اون کتاب من رو به تو وصل میکنه! دو سه تا ترجمه هم به فارسی داره.
من هم پرحرفی های ذهنم رو تموم میکنم و میروم برای بار سوم حرفهای اکهارت رو گوش بدم.
Comments