رازهای تنهایی
***
عنوان را انتخاب میکنم. رازهای تنهایی. یعنی شاید رازهای تنهایی ام را بدون ترس بنویسم.
هر لحظه هزاران فکر و کلمه و احساس میآیند و میروند. فکرِ آدمها، فکر آینده، احساسات خوب و بد! همه و همه! زمان برایم کند میگذرد. حتی نمیتوانم مراقبه کنم. نمیتوانم یوگا کنم. چند ثانیهای مینشینم با چشمان بسته، اما باز مورد هجوم افکار قرار میگیرم.
این بار یادم میآید که در زمانهای تنهایی یک چیز هست. یک قلم و صفحه ی شیشهای که میتوانم با او حرف بزنم. این کلمات حداقل کمی از بار ذهنی ام را کم میکند.
مهم نیست چند نفر میخوانند و چه قضاوت هایی میکنند. مهم این است که این بهترین و موثرترین مراقبهی من است! یعنی نوشتن!
آدمهای اطراف هر کسی مشغول کار خودش است!
همسر قبلی بچه را زد زیر بغلش و بُرد! اثبات دیگری بر اینکه نباید شریک میشدم! حتی در واضح ترین شراکت ممکن که بچه دار شدن بود طرف مقابل آن چیزی که به وضوح ۵٠ درصد بود را برداشت و برد! و من هیچ کاری نمیتوانم بکنم! اهل جنگ نیستم! اهل تسلیمم. نمیخواهم مظلوم نمایی کنم. نمیخواهم بگویم قربانی ام! اما حتی در چنین حق واضحی که حق خودم و دخترم هست که در ۵٠ درصد اوقات با هم باشیم قادر نیستم کاری بکنم!
دیگر چه برسد به شراکت های دیگر!
با هر که شریک شدم حق بیشتری دادم! چه مالی و چه تبلیغاتی!
به این نتیجه رسیدم که با هیچکس شریک نباشم!
حتی خانه را نمیتوانم با مادرم شریک باشم! حتی یک طبقه یخچال را نمیتوانم برای خودم داشته باشم! یا حتی حریم خصوصی یک اتاق!
شریک های دیگر اکثراً ریش و قیچی دستشان است ولی باز هم از من طلبکار هستند!
نمیدانم چه چیزی میخواهند. چیزی از جنس انرژی یا پول!
امیدوارم بتوانم مجرای جریان بی نهایت انرژی باشم. با کمی مراقبه و تمرین میتوانم.
ایرادِ کار من شِرک است! دور شدن از مبدأ. دور شدن از نانوشتنی. دور شدن از خودم.
باید پاسبان حرم دل باشم. همیشه و همه وقت. باید همیشه ذهن را مشاهده کنم. بدون حتی یک لحظه غفلت. یک لحظه غفلت من را به پایین پرتاب میکند.
باید بگذارم ذهن خودم و دیگران هر چه میخواهند بگویند. بدون عکسالعمل از طرف من.
احساس میکنم گاهی در گرداب انرژی آدمهای ایران گیر میافتم که البته کارمای خودم هست. یعنی مسوولیت آن با خودم هست.
گیجی الان من شاید در این نوشته پیدا باشد. حتی نمیدانم چطور تمامش کنم! چندین بار وسط این نوشته دوستی با من تماس گرفت. و هر بار نوعی تغییر انرژی را تجربه کردم. به هر حال این هم وضعیت حال من بود در این لحظه! این بود انشای من!
Commentaires