top of page
rshahrad4

سجده بر غیرخدا

سجده بر غیرخدا

از کودکی به ما گفته بودند سجده بر غیرخدا حرام است و گناهی است بزرگ و نابخشودنی. کمابیش هنوز این ایده را با خودم دارم. تااینکه تو آمدی. تو تمام آموزه‌ها را زیرو رو کردی. مذهب را. بهشت را. جهنم را. انسان را. کوه را. تو تمام اینها را دوباره تعریف کرده‌ای. تو حتی راز عمامه را توضیح دادی. تو هرسال به سفر حج میروی در کوهستان. کعبه‌ی تو کیلاش است. تو حتی سجده را بازتعریفکردی. ذوب شدن را مجدد معنا دادی. مدیتیشن را تعریف کردی. لحظه را. زندگی را. مرگ را. تو مراحل چندگانه ‌ی خروج روح از بدن راتوضیح دادی. هنوز باورم نمی‌شود. تو باورمندی را منع کردی. تو گفتی این خزعبلات را باور نکنیم. من مرید تو شدم. من نگاه تو رانمی‌توانم فراموش کنم. من اشک تو را در پای کیلاش نمی‌توانم فراموش کنم. نگاه تو در من رسوخ کرده. حتی وقتی تنها راه می‌روم راهرفتن تو یادم می‌افتد. تو چه کار کردی؟ تو گفتی اگر آماده باشیم از هزاران راه دردسترس هستی. تو گفتی گورو چراغ سوزان راه است. تو گفتی اوایل ماه وقتی ماه نیست و آسمان سیاه است کمتر بخوابم. تو معجزه می‌کنی؟ کراماتی را نشان می‌دهی؟ من هنوز مغرورم. منهنوز معتقدم نباید به کسی سجده کرد. تو گفتی از انرژی‌های زندگی. از ملانصرالدین هندی داستان ها گفتی. گفتی هر آدمی هاله‌ای ازانرژی دارد. گفتی این انرژی به صورت کره‌ای کشیده یا مثلا هندوانه ‌ای شکل است. تو ادعا می‌کنی که جیوه را جامد می‌کنی! تو درجنگل زندگی کرده‌ای. تو بدن را لباسی بس تنگ می‌دانی. تو لباس بدن را بر خود گشاد کرده‌ای. تو حتی توصیه به پوشیدن لباس گشادمی‌کنی. من در موانع مریدانت و بوروکراسی ویزا فعلا گیر کرده‌ام. حتی سابسکرایبر اختصاصی تو نیستم. اما وقتی تو را در پسزمینه‌ی کیلاش می‌بینم اشک در چشمانم جمع می‌شود. من به همنوردان کیلاش تو حسودی ام می‌شود. به آنهایی که تو لمسشان می‌کنیحسودی می‌کنم. به آنهایی که به تو سجده می‌کنند هم شاید. آری من مُشرک شده‌ام. مشرکِ بت پرست. کسی که گاهی فقط با فکر کردنبه تو دلش می‌لرزد. من حتما مورد تمسخر منطق قرار دارم. تو هم منطق را مسخره می‌کنی. ولی سعی می‌کنی منطقی باشی. تو برایجذب کردن ما منطقی های احمق خیلی حرف‌ها را نمی‌زنی. من مورد شماتت مسلمانان هستم. آنها مرا مُشرک و تو را گاوپرستی منحرفمی‌دانند. اما تو حتی نگاه جدیدی از گاو به من دادی. مادر! شیر مادر! شیر گاو! تو گفتی چریش را با زردچوبه بخوریم. از شیوا گفتی. از چیزی که نیست. از برهما گفتی. از بودا. درست است که من آن طرف کره‌ی زمینم ولی از همانجا مرا جادو کرده‌ای. روزها فکر مرادرگیر می‌کنی. گفتی نگران نان نباشم و نیستم. گفتی مریدان غیرحضوری تو خیلی بیشتر از مریدان حضوری توست. شابد من هممریدی غیرحضوری باشم. شاید هم سعادتی شد آمدم به زیارت. زیارت یک یوگی زنده. زیارت کیلاش. زیارت دیانالینگا. زیارت گاو! زیارتسرب کروی. زیارت اولین یوگی. زیارت شیوا! زیارت آنچه نیست! زیارت یک عارف. یک صوفی. یک هندی. کسی که شبیه ملاها لباسمی‌پوشد. عبا و عمامه دارد. ریش های بلند و عمامه‌اش مرا یاد ملاهای متقلب ایران می اندازد. هنوز فاش فاش نمی‌توانم حس ام رابگویم. من هنوز معجزاتی می‌خواهم از تو. من هنوز توقع دارم مرا هم به کیلاش ببری. هنوز توقع دارم مجانی مرا لمس کنی. هنوز هستم. تو از نیست شدن گفتی. بگذار تمام دنیا به من بخندند. تو گفتی آرزو کردی و همت کردی کل دنیا را سرشار چهره‌های خندان کنی. شایدهم گریان. گریه‌های شوق. گریه‌های لذت. گریه‌های دوست داشتنی. گریه‌های اوج. فاش باید بگویم. من هیچ یک از خزعبلات تو را باورندارم. فقط کمی عاشقم. اندکی دیوانه. همین. تو خودت را گاو مجنونی می‌دانی. کمی دیوانگی در من هم هست. گفتی یک یوگی زندهناگهان پدال گاز ماشین تو را فشار می‌دهد. منتظرم. 




0 views0 comments

Recent Posts

See All

معجزۀ روشن بینی

مراقبۀ امروز-معجزۀ روشن بینی *** گاهی وقتها تنها راه مراقبه برایم نوشتن است. می‌خواستم به صورت ویدیو بگویم ولی ذهنم آنقدر آرام نیست که در...

بیزینسِ امروز

بیزینسِ امروز *** امروز می‌خواهم در مبحث کار و بیزینس بنویسم. کار و بیزینس خودم و بقیه. نقطهء شروع این جریان با گذاشتن پستی در لینکدین...

مسئولیت اصلی

مسئولیت اصلی *** به مرور که خودم و اطرافیانم را مشاهده میکنم کد هایی برایم باز میشود. یکی از آن کد هایی که طبق مشاهدات من تقریبا اکثر...

Kommentare


bottom of page