سنگ قبر
—
امروز تقویمم خالی بود. هیچ کار از پیش تعیین شدهای نداشتم. از ساعت یک صبح تقریباً بیدار بودم. زمان مدّ ماه و خورشید تقریباً روی هم افتاده. تقریباً از دو شب تا دو عصر دریاها بالاست. تقویم خالی مثل زندگی خالیست. یک صفحه ی خالی و تویی که اختیار داری پُرش کنی. آزادی مطلق. البته نه کاملاً مطلق. بلکه در چارچوب تعیین شده! البته چهارچوب را هم ذهنت برایت تعیین میکند.
گهگاهی به این فکر میکنم که روی سنگ قبرم چی بنویسم. شاید هم خالی بهتر باشد! سفیدِ سفید. یا سیاهِ سیاه! حرفهای بیشتری میتوانی بزنی وقتی هیچ نمی نویسی!
روز خالی را به پیادهروی، فقط چند دقیقه مراقبه ، رانندگی و نوشتن طی میکنم. تا چه پیش آید! شاید گاهی عکسی در اینستاگرام!
اما یک چیز را اینجا مینویسم. شاید اینجا هم حکم سنگ قبر را داشته باشد! سنگ قبر مجازی! اگر گوگل منفجر نشود! جنگ هستهای اتفاق نیافتد! احتمالا بعد از من هم مردم به این نوشتهها دسترسی خواهند داشت. تا مدتی! سنگ قبر هم فقط تا مدتی میماند!
این نوشته هم مثل روزم خالی شروع شد. معمولاً برایشان خیلی برنامهریزی نمیکنم. معمولاً یک سرنخ کوچک در مدیتیشن ها پیدا میکنم. سرنخ را میگیرم میشود اینی که شما الان میخوانی!
روی سنگ قبرم بنویسید
تلاش کرد خودش باشد
تلاش کرد زندگی را فقط زندگی کند
تلاش کرد تقلید نکند
تلاش کرد مثل دیگران نباشد
تلاش کرد صادق باشد
تلاش کرد بنویسد
تلاش کرد به دیگران خدمت کند
تلاش کرد مراقبه کند
تلاش کرد حقیقت را پیدا کند
تلاش کرد بچه داشته باشد
تلاش کرد به چیزها تعلق پیدا نکند
تلاش کرد در لحظه باشد
تلاش کرد سالم زندگی کند
تلاش کرد مهاجرت کند
تلاش کرد بدنش را قوی کند
تلاش کرد یوگا کند
تلاش کرد مرگ را بفهمد
تلاش کرد خدا را درک کند
تلاش کرد تلاش نکند
گیر داشت
همیشه گیر داشت
برای ازدواج سالها فکر کرد
برای کار سالها فکر کرد
فلسفه دوست داشت اما فهمید فلسفه بازی یا کلمات است
با کلمات نقاشی هایی میکشید!
نقاشی ها را گاهی پخش میکرد
موسیقی را دوست داشت
دیگران فکر میکردند
پولدار است
افسرده است
مغرور است
کرگدن است
بی احساس است
سعی کرد آینه باشد
سعی میکرد صادقانه بنویسد
سعی میکرد آرام باشد
سعی میکرد کمتر حرف بزند
مادرم میگفت ساکت بودی
سعی کردم جهان را بفهمم
سعی کردم مهندس بشوم
سعی کردم کارمند بشوم
سعی کردم فیلسوف بشوم
سعی کردم نماز بخوانم
سعی کردم روزه بگیرم
من هم سعی کردم شاد باشم
سعی کردم گاهی مثل دیگران باشم
گاهی گول خوردم
گاهی به عدالت فکر کردم
گاهی به آزادی
گاهی بی دین
گاهی دین دار
سعی کرد بیزینسمن باشد
سعی کرد کاسبی کند
سعی کرد حساب و کتاب کند
سعی کرد مافیا را خوب بازی کند
سعی کرد دروغ بگوید
سعی کرد بنویسد!
سعی کرد برای سنگ قبرش تصمیم بگیرد!
سعی کرد پدر باشد
سعی کرد شوهر باشد
سعی کرد فقط باشد!
هرچه سعی کرد
هرچه نوشت
دور تر شد
دورتر و دورتر
حالا کمتر سعی میکند
کمتر برنامهریزی میکند
کمتر بحث میکند
کمتر افکار را شخم میزند
بیشتر راه میرود
بیشتر تنهاست
بیشتر زندگی میکند
گاهی بیشتر مینویسد!
و معمولاً سکوت میکند!
…
Commentaires