عبور از زمین بدون کارما!
***
چند ساعت دیگر عازم هستم. به آن سمت دیگر زمین. دیروز در یک روز برفی با دوستی قدم میزدم کنار رودخانه. گنجشک ها در حال زندگی بودند. آنها همانطوری که باید زندگی میکنند. بدون ایجاد کارما! بدون تولید زباله. بدون حتی گذاشتن اثری از خودشان. به حالشان غبطه خوردم. زندگی کردن تمیز و مردن تمیز را باید از طبیعت بیاموزیم!
این بار هم نشد! خواستم جوری بروم که باری بر دوش کسی نباشد. زمین را همانطوری که تحویل گرفتم تحویل بدهم! خواستم خانه و ماشین را همانطور تمیز تحویل بدهم! انگار نه انگار که کسی از آن استفاده کرده باشد!
اما نشد! عجله و بی نظمی این بار هم گریبانم را گرفت! بارم به دوش دوستان و خانواده افتاد!
شاید از کارماهای قبل مانده است ولی خواستم رد پایم را پاک کنم اما نشد!
کلِ داستان زندگی همین است. بیایی و بروی بدون گذاشتن هیچ اثری. پاک تمیز خالص! درست مثل گنجشک ها!
کاش میتوانستم بدون خیس شدن از آب گذر کنم. کاش میتوانستم بدون گذاشتن اثری بروم! کاش میشد ننویسم!
کاش کاشکی نمیگفتم!
کاش عجول نبودم!
کاش نوشتن را بر نماز ترجیح نمیدادم!
کاش کارما را میفهمیدم!
کاش کارمای جدید تولید نمیکردم!
…
Komentarze