من قربانی نیستم! ما قربانی نیستیم!
***
این حس قربانی بودن عجب شایع است! مخصوصاً برای شیعیان! مخصوصاً برای ایرانیان! و شاید برای من! برای تو!
من یکی اما فکر میکنم قربانی نیستم! به نظر شما مسیح وقتی به صلیب کشیده میشد؛ حسین وقتی به جنگ میرفت! و تمام قربانیان ظلم در این خاور میانهی لعنتی آیا حس قربانی بودن داشتند؟
نه!
پس من هم حس قربانی بودن را کنار میگذارم!
من قربانی نیستم!
من قربانی سرمایهداری نیستم!
قربانی جامعه نیستم!
قربانی زمین نیستم!
قربانی زمان نیستم!
من قربانی دیکتاتوری نیستم!
من قربانی مهاجرت نیستم!
من به جای قربانی بودن مسوول بودن را انتخاب میکنم!
من مسوول به صلیب کشیده شدن عیسی هستم!
من مسوول دیکتاتوری هستم!
من مسوول قربانی شدن حلاج ها هستم!
من مادر جهان هستم!
من خود جهان هستم!
من پدر خودم هستم!
من قربانی نیستم!
من خودم را خدای این زمین میدانم!
زمینی که من است!
و منی که زمین هستم!
من مسوول زندان آشوویتس هستم!
مسوول تمام ظلم ها!
من خدای زمین هستم!
نه خدای ساکت!
من مسوول هستم
من خدای مسوول زمین هستم!
دیگر مسوولیتم را گردن این و آن نمی اندازم!
چون دیگر قربانی نیستم!
من مسوول حس های خودم هستم!
مسوول سلامتی خودم هستم!
مسوول گذشتهی خودم هستم!
مسوول حال خودم هستم!
من قربانی نیستم!
من قدرتمندم چون مسوول خودم هستم!
مسوول نوشتن این کلمات!
من مسوول سلامتی خودم هستم!
من مسوول خانواده ام هستم!
من مسوول کشورم هستم!
من مسوول زمینم هستم!
من قربانی نیستم!
من مسوول حال بد خودم هستم!
من مسوول حال خوب خودم هستم!
من قربانی بودن را انتخاب نمیکنم!
من حق انتخاب دارم!
من میتوانم قربانی نبودن را انتخاب کنم!
و من مسوول سکوت خودم هستم!
و ما مسوول سکوت خودمانیم!
ความคิดเห็น