نفر سوم در رابطه! مشاور!
***
باخبر شدم که نفر سومی وارد رابطهی خانوادگی ما شده! همسر گرامی اعلام کردند که در حال مشاوره هستند! ابتدا برایش خوشحال شدم چون دیدم در حال حرکت است.
حالا امروز خواستم برای او بنویسم!
نمیدانم او زن است یا مرد! اما دست روزگار پایش را به زندگی من و دخترم باز کرده. حالا که دسترسی به او ندارم برایش مینویسم! شاید خواند! شاید هم شما خواندید! شاید هم خودم خواندم! شاید روح جمعی بشریت بخواند! وجدان عمومی انسانها!
روزی به این نتیجه رسیدم که تنها کاری که میتوانم برای همسرم انجام بدهم آرزوی خوب است!
حالا هم تنها کاری که برای شما؛ یعنی نفر سوم رابطه میتوانم انجام بدهم آرزوی خوب است!
احتمالا شما هم مهاجر هستی! یک مشاور فارسی زبان! یا سختی های مهاجرت را به تن خریدهای یا سختی های افتادن در سیستم اقتصادی کانادا! سیستم آموزشی زامبی پرور کانادا! خیلی هم عالی. حتما شما هم دچار مشکلات عمومی برای بقاء هستی! بقاء در آمریکای شمالی که علی رغم ظاهر ثروتمند؛ از جاهای دیگر دنیا میتواند سخت تر باشد!
نمیدانم چقدر آگاه هستی! آیا اکهارت را خواندهای؟ آیا میتوانی حضور را تجربه کنی؟
اگر میتوانی که عالی است! خودت و همسرم از آن خیر و برکت میبرند.
اما اگر نمیتوانی حضور را تجربه کنی حتما کمی مراقبه کن! حداقل قبل از دیدن همسر من! چرا؟
چون تو و ذهنت در حال شکل دادن دنیای اطراف من هم هست! نه اینکه برای من مهم باشد!
مدتهاست که تکلیفم روشن شده!
میدانم تنها کار من حضور است و بس!
اما شما!
شما بعد از سختی های زیاد یک بیزینسی راه انداختهای! میخواهی به هر قیمتی موفق شوی! شاید قیمت آن کشاندن همسر من به بیزینس خودت باشد! شاید قیمت آن کشاندن او به دام یک بیزینس حقوقی دیگر باشد!
شاید قیمت آن جدا کردن دختری از پدر باشد!
شاید آن صد دلاری که بدست میآوری به قیمت پاره کردن یک رابطه باشد!
اگر حضور را تجربه نکرده باشی احتمالا به دنبال بقا هستی! زیاد برایت مهم نیست! مهم این است که تو هم داخل این سیستم زنده بمانی! یک مشتری مادامالعمر برای خودت بسازی! حتی اگر دختر مشتری ات هم از دوری پدرش روزی مشتری تو شد چه بهتر!
اما اگر حضور را تجربه کردی یادت باشد! هر حرف و فکری که در ذهن همسر من و در خودت میکاری نتایجی به همراه دارد!
میدانم برای بیزینس تو احتمالا خوب نیست که از من هم دعوت کنی! باید یک مشتری را حفظ کنی! هرچه جلسات بیشتر بهتر!
مشتری تو از قبل در ایگوی قربانی فرورفته! یک لگد بزن و بیشتر او را در ایگوی قربانی و ایگوی بیمار فرو کن! یک بیمار یا مشتری مادامالعمر! یک مشتری با پرداخت آبونمان ماهانه!
اما من قربانی نیستم!
شاید تو هم خودت را قربانی بدانی!
بیا با هم به یوگا برویم! بیا به مشتری ات بگو باید با من صحبت کنی!
الان او و دختر من در دست ذهن تو هستند!
تو اگر یوگا کنی! تو اگر لحظه را و حضور را تجربه کنی منافعش به من هم میرسد! این همان آرزوی خوب است! این همان دعوت من است از تو! راههای تماس من باز است!
اگر بتوانی لحظهای از نقشی که به خودت گرفتی پایین بیا! خودت را یک انسان ببین! مساوی با من. بیا با هم یک قدمی بزنیم! دنبال نتیجه نباش! شاید از من صددلار درآمد نداشته باشی! اما امتحان کن!
یا تو به من کمک میکنی یا من به تو!
برای من بین تو و همسرم خیلی تفاوتی نیست.
هر دو انسانید! مساوی و برابر با من!
نه پایین تر و نه بالاتر!
فقط تو از طریق بیزینس ات وارد رابطهی ما شدی!
قدمت روی چشم!
منتظرم!
اگر هم نیامدی هیچ اشکالی ندارد!
تنها کاری که برایت میکنم آرزوب خوب است!
Comments