پارادوکس بزرگ معنویت!
—
وقتی جوان بودم موضوعی را دیدم که باعث شد مدتی موضوعات مربوط به عرفان و معنویت را کنار بگذارم. آن موضوع این بود که میدیدم تقریباً تمام عرفا و بزرگانِ معنویت از مرگ به نیکی یاد میکنند. تقریباً نهایت آمال و آرزوهای آنها مرگ بود. هدف غایی و نهایی. پیوستن به معشوق! نیست شدن در معشوق! حل شدن و ذوب شدن در بینهایت! کعبهی آمال آنها مرگ بود.
تا همین حدود یک سال پیش من این را نوعی انحراف در تفکرات معنوی میدانستم! سالها به خاطر همین موضوع از کل مباحث معنوی کناره میگرفتم. من هم مثل بیشتر آدمها چسبیدم به همین دنیای نقد! ازدواج و کار و پول و موقعیت اجتماعی! شاید فرزند! اینها را تا حدودی بدست آوردم!
بعد از سالها رسیدم به نوشتههای اروین یالوم در مورد مرگ! دوباره این موضوع برایم زنده تر شد! و مراقبه! تمرین مُردن!
من در گذشته پرداختن به مرگ را نوعی فرار از زندگی عادی! نوعی انحراف یا حتی نوعی شکست میدانستم! پرداختن به مرگ برایم نپرداختن به زندگی معنی میشد! فکر میکردم کسانی به مرگ می اندیشند که زندگی خوبی ندارند! افسرده ها! فکر کردن به مرگ کار آدمهای افسرده است. آدم شاد باید تا آخر بجنگد! تا آخرین نفس برای زندگی بجنگد!
گرچه شکست میخورد اما جنگجو بماند! در حال نبرد با مرگ بمیرد!
اما اخیراً کمی عوض شدهام. مرگ تقریباً همراه نوشتهها و روزهایم است ولی غمگین نیست! مرگ باعث نمیشود زندگی نکنم! اتفاقا برعکس!
وقتی به مرگ فکر کنی بهتر زندگی میکنی!
چطور؟ مثلا از غذا خوردن بیشتر لذت میبری! از بدن ات بیشتر محافظت میکنی! بهتر باران را حس میکنی! حتی سکس را بهتر انجام میدهی! تمام کارهای مادی زندگی را بهتر تجربه میکنی!
خیلی عجیب به نظر میرسد ولی درست است! حالا میفهمم بزرگان معنویت چقدر لذت بردهاند. لذت های مادی زیر مجموعه ای از لذت های معنوی است نه مخالف آن!
پارادوکس گونه و متضاد! چطور کسی مرگ را دوست دارد ولی زندگی را هم دوست دارد؟ مگر میشود؟!
تمام این پارادوکس از درک اشتباه ما از مرگ ناشی میشود! هیچکدام از ما مرگ را واقعا تجربه نکردهایم! فقط شاید مرده ها را دیده باشیم! اما خود مرگ را نه؟ ما فقط شنیدهایم! ما بدن یک مرده را دیده ایم و از آن بدن بیجان وحشت داریم اما خود مرگ را نمیدانیم! نه من میدانم نه تو! نه آخوند روضه خوان محلمان!
عرفای واقعی که درک واقعی از مرگ را بدست آوردهاند بهتر زندگی میکنند! همین دنیای مادی را بهتر زندگی میکنند!
حس هایشان قوی تر است. بهتر میبینند! بهتر میشنوند! بهتر راه میروند! بهتر حس میکنند! بهتر زندگی میکنند! تعدادشان کم است. تشخیص دادنشان آسان نیست! اما وجود دارند! آن ها که مرگ را فهمیدهاند دنیای مادی را هم بهتر میفهمند و بهتر زندگی میکنند! کاملا عجیب و پارادوکس گونه!
آنها در همین دنیا شاد تر هستند! اما شادی بزرگتری را هم طلب میکنند! آنها به نظر متناقض میرسند! از نظر ذهن منطقی ما پارادوکس به نظر میرسد! چون ما مرگ را درست درک نکردهایم! نتیجتاً زندگی را خوب نفهمیدهایم. حالا کم کم دارم میرسم به اینجا که اگر میخواهی زندگی مادی و دنیوی خوبی داشته باشی مرگ را بفهم! مرگ را بنویس! مرگ را زندگی کن!
Comments