کار امروز – ١٩ دسامبر ٢٠٢٣
***
مدتی با خودم کلنجار رفتم که بنویسم یا نه! معمولاً زمانی که ایدهای داغ دارم یا احساسات شدیدی رو میخوام منتقل کنم رو به نوشتن میارم اما اینبار زیاد ذهنم مرتب نیست و حال جالبی نداشتم و با خودم میگفتم نوشته هم خوب از آب در نمیاد پس ننویس!
در مقابل با خودم میگویم درگیر نتیجه نباش! نتیجهای وجود نداره. درست مثل مراقبه، در مراقبه نباید دنبال رسیدن به نتیجهای باشی. این پروسهی نوشتن و شییر کردن داره برای ذهنم تکراری میشه و شاید این نوشتن ها وقتی حالم زیاد هم خوب نیست نوعی شکستن تکرار باشه.
امروز نوشتههایی از خودم از حدود ٢٧ سال پیش پیدا کردم. تقریباً دغدغههای ذهنی سی سال پیش خودم رو هم میتونم خوب بفهمم.
کلنجار رفتن با ذهن و سعی در مشاهده کردن اون کار هر روزهی من شده و افکار و نظریات و تئوریهای مختلف با سرعت زیادی هر لحظه در ذهنم حرکت میکنند.
دلم را به این خوش کردم که نهایتاً با مشاهدهی دقیق، روزی میرسه که ذهن من آروم میشه. اما این خودش کلک ذهن هست. و من در یک لوپ ذهنی میافتم. افتادن در لوپ های ذهنی چیزی هست که معمولاً تعریف دیوانگی است. اما دیوانهای که خودش میداند چه اتفاقاتی در حال افتادن است آیا باز هم دیوانه است؟
وقتی در عنوان مینویسم کار امروز یعنی احساسی دارم مبنی براینکه امروز کار مفید من همین نوشتن است. این نوشتن تقریباً همان کاری است که به من آرامش و رضایت میدهد. یعنی مشاهدهی ذهن و خارج کردن محتویات آن. اما ذهن دوباره به پوچی آن رأی میدهد. ذهن دوباره همین کار را قضاوت میکند و میگوید بدرد نمیخورد و من دوباره باید به خودم یادآوری کنم که هدف و مقصودی در کار نیست.
این نوشتن شبیه نفس کشیدن است. ساده و طبیعی و بی هدف!
شبیه زندگی در جریان در یک گیاه!
ساده و طبیعی و بی هدف!
از وقتی رابطهام با لحظه بهتر شده بالطبع رابطهام با آینده خراب تر شده. یعنی زیاد دنبال فکر آینده نمیروم. وقتی فکر آینده را مهم نشمارم خوب بالطبع خیلی هم برنامهریزی نمیکنم و این شاید پاشنهی آشیل من باشد.
خودِ این یک لوپ ذهنی است.
یعنی فکر نکردن به آینده باعث انجام ندادن برنامهریزی و بعد باعث تولید فکر اضطرابی بیشتر برای آینده میشود.
تمام تجربیات زندگی گذرا هستند. حتی تجربیات خوب. حتی اگر مدت زیادی در آرامش و صلح باشی هیچ تضمینی نیست که دوباره موجهای ناامیدی یا موجهای پوچی یا حس های غیر دوست داشتنی سراغت نیایند.
اصل اساسی زندگی تغییر هست و پذیرش تغییر.
تسلیم شدن به تغییرات در هر لحظه!
شاید این چند کلمه بزرگترین درس زندگی! و نوشتن اونها بزرگترین کار امروز من باشه.
Comentarios