کار امروز – ۵ دسامبر ٢٠٢٣ -شک
***
شک کردن کار ذهن است. ذهن، شک را برایت ایجاد میکند و غلبه بر شک و رسیدن به یقین کار آسانی نیست. آنقدر سخت است که در داستانهای قدیمی مثل داستان ابراهیم هم از شک صحبت شده. از اینکه او هم شک داشت و خواست به یقین برسد.
از حدود یک ماه پیش که به کانادا آمدهام تغییراتی را حس میکنم. تغییراتی که توضیح دادنش سخت است اما سعی میکنم اینجا بنویسم.
اولین حس این بود که اینجا خیابان ها و خانه ها و ماشین ها بهتر هستند. جهان بیرون مثل آب و هوا هم تمیز تر است. اما حس میکنم همه چیز مادی تر است. آدمها مادی ترند. این یک حس است.
انگار ذهن، اینجا فعال تر است و معنویت کمی گم شده. آدمها اکثرا مشغول چیزی مادی هستند.
بعضی مشغول بدن و بعضی مشغول اشیاء. آنهایی که مشغول بدن اند لباس های زیبا به تن میکنند و خودشان را در فضای عمومی میآورند. آنهایی هم که مشغول اشیاء هستند ماشین و خانه هایشان را تقریباً میپرستند!
اینجا هم آدم معنوی پیدا میشود ولی انگشت شمار و کمرنگ.
با خودم میگفتم اگر اینجا عشق پیدا بشود همه چیز خوب است. هم درون و هم بیرون. و دیگر نور علی نور است!
اما جایی که ذهن فعالتر باشد کم کم سر و کلهی شک پیدا میشود. ذهن که فعال باشد و جامعهای که بر اساس ذهن باشد بالطبع در آن جامعه، آینده و ترس فراوان میشود.
حساب و کتاب بیشتر میشود.
شاید این تمرین من باشد!
یعنی دوباره آبدیده شوم. دوباره بفهمم ذهن و تمام مادیاتِ ساخته ی ذهن، پوچ و بی معنی است.
اما ذهن چیزی به تو میگوید درست خلاف این!
یعنی میگوید معنویات پوچ و بی معنی است!
و اصولاً این ذهن است که دوگانهی مادی و معنوی را برایت درست میکند.
درست همینجا تو از یگانگی درونی ات که همان معنویت واقعی است جدا میشوی.
به معلم هایت شک میکنی. به لحظه شک میکنی. به خدا شک میکنی. به هیچ شک میکنی!
با خودت میگویی این که از اول هیچ بود پس وجود ندارد.
و مادی بودن را خوب میشناسم.
مادی بودن یعنی تو همین بدنِ در حال نابودی هستی. پس تنها چیزی که داری لذت های مادی است.
و لذت های مادی مقایسه ای است پس تو ذاتا باختهای! چون هیچ وقت در مقایسه های ذهن برنده نیستی!
همانطوری که اکهارت میگفت لذت های ناشی از فرم و ماده هیچگاه شادی و رضایت واقعی برایت نمیآورد.
اما تو معتاد همان لذتها میشوی یعنی خور و خواب و خشم و شهوت!
به انگلیسی pleasure میشود و تو میشوی pleasure seeker. و هیچگاه رضایت واقعی را در pleasure پیدا نمیکنی!
اما من دارم چه میکنم؟
من دارم ذهنم را مشاهده میکنم و مینویسم. حتی شک هایش را.
حتی اینکه به اکهارت شک میکنم و به سادگورو.
در گفتوگوهای درونی ام آن سمتی که به اکهارت و سادگورو اعتماد کرده ضعیف میشود.
سمت ذهنی و شکاک قوی تر میشود ولی من باز از بیرون این داستان را میبینم و مینویسم.
این میشود مراقبه ی من. مراقبهی نوشتنی امروز.
میشود کار امروز.
مراقبه بر روی شک!
Comments