گنجِ رنج
—
از نشستن برای مراقبه پادرد میگیری و رنج میکشی.
از رفتار آدمها رنج میکشی.
از رنج آنها رنج میکشی.
از بیماری.
از داشتن.
از نداشتن.
از بودن در این جهان رنج میکشی.
هر رنجی که میکشی هدیهای است.
هدیهای که به تو در شناخت بهتر خودت کمک میکند.
هر رنجی یک راهنماست. تو را به هدف زندگی ات راهنمایی میکند.
راستش را بخواهید رنج وجود ندارد. ما با اشتباه هایمان رنج را میسازیم. اما با ساختن هر رنجی میتوانیم گنج آگاهی را بدست بیاوریم.
این دفعه که خوشحال و مسرور نبودی خوب فکر کن. رویش مراقبه کن. ببین کجا اشتباه رفتی! کدام هویت کاذب را به خودت گرفتی؟
وقتی رنج میکشی چه رنج جسمی و چه رنج روحی. حتما از لحظه خارج شدهای.
در لحظه رنج نیست.
چند روزی است نفس کشیدن برایم سخت شده. نوعی سرماخوردگی و سینوزیت. کمی گلودرد. گرفتگی بینی. سختی در نفس کشیدن!
مسوولیت این سرماخوردگی و درمانش را باید خودم به عهده بگیرم. اگر رنجی هست حتی رنج بیماری؛ نتیجهی اَعمال خودم است.
کاری را باید میکردم که نکردم. یا کاری کردم که نباید میکردم.
حتماً از لحظه خارج شدم.
یا زیادهروی کردم یا کوتاهی.
یا به چیزی چسبیدم که نباید میچسبیدم.
اگر غمگین شدم. اگر عصبانی شدم. مسوولیت همه اش با خودم است.
از رنجها نردبانی بساز.
تک تک رنجهایت پله میشوند اگر به آنها آگاه بشوی.
می روم نردبانی بسازم چون هنوز به سختی نفس میکشم.
Σχόλια