یادِ انسانهای آگاه
***
یکی از مراقبه ها در شیعه یاد کردن از چهل مومن است. در فضای غیر مذهبی هم یاد کردن و نام بردن از انسانهای بزرگ و آگاه بدون خیر و برکت نیست. نام بردن از انسانهای آگاه حتی اگر فقط به زعم ما آگاه باشند و با نیت رشد و آگاهی خود ما انجام شوند به نظر من کار خوبی است. هر چه در مسیر آگاهی قدم برمیداریم بیشتر و بیشتر با انسانهای آگاه آشنا میشویم. کم کم میفهمیم که حتی تفاوتی بین انسان آگاه و ناآگاه نیست. همه آگاه هستند و فقط درجات آگاهی تفاوت دارد. حتی یک حیوان نسبت به خودش آگاه است.
همه روزی آگاه خواهند شد. و یک آگاهی مطلق بیشتر در جهان نیست.
آن آگاهی همان نانوشتنی خودمان است.
همان بی نام. همان مطلق.
تمام انسانهای آگاه جلوه هایی از اویند.
بعضی جلوه ای تمام و با شکوه هستند و برخی پشت ابرهای ایگو و نفس پنهان شده اند.
برای برکت گرفتنِ این نوشتهها، اینجا دوست دارم اسم های آدمهایی که به زعم من هر یک نمودی از آن آگاهی مطلق هستند را بیاورم.
این لیست شامل من و تو هم میشود. این لیست قرار نیست محدود باشد. این لیست در برگیرنده ی تمام ماست.
با هر کدام از این نامها حسی در ما ایجاد میشود و شاید نام آنها برکتی در زندگی ما بیاورد.
این لیست نه ترتیب خاصی دارد و نه اولویت یا اهمیت خاصی.
فقط همانطور که یادشان میکنم اسمشان را مینویسم.
بعضی را همین امروز شناختم. بعضی را از کودکی میشناختم.
مثلا امروز اسم روپرت اسپایرا را شناختم.
سادگورو را دو سه سالی است میشناسم.
اکهارت را حدود ده پانزده سال است میشناسم.
بودا را و اوشو را چند سالی است میشناسم.
گوئنکا که ما را با ویپاسانا آشنا کرد.
حافظ و سعدی و مولانا را میشناختم ولی درک بیشتر آنها برایم به تازگی بوجود آمده.
عطار و خیام نیشابوری خراسانی اند.
عیسی را هر روزه به یاد می آورم.
شاید محمد را. شاید امام زمان، که شناختی از او ندارم جز یک اسم.
شیده را که دو سه سال است میشناسم.
پروانه را حدود یک ماه است.
مادرم و خانواده ام که به اندازه ی خودشان آگاه هستند.
پیامبران قدیم مثل موسی و ابراهیم و نوح که فقط داستانهایی از آنها شنیده ام.
افراد نزدیک و آنلاین مثل بهار شهیدی و حسین عرب زاده و محمد رضا قیمتی که به تازگی در فضای اینترنت با آنها آشنا شدم.
مریم مقدادی که چند روزی است میشناسم.
هر چه بیشتر آگاه میشوی جز او کسی را نمی بینی.
چشم تو به نور حساس تر میشود.
در هر کسی نور را میبینی.
حتی در شیطان!
وقتی حساس بشوی نور آن نانوشتنی را در همه جا میبینی. در همه ی انسان ها. در همهی موجودات. در تک تک سنگ ها و کوه ها و درخت ها.
وقی حساس باشی نور آن نانوشتنی را در انسانهای آگاه و عاشق از هزاران کیلومتر و از پس هزاران سال به وضوح میبینی.
در شعر سهراب خدا را میبینی. به وضوح!
در عشق بازیِ شاعران پارسی.
در بزرگان عرفان هندوستان.
در کریشنا. در شیوا. و در دیوی ها. در تمام خدایان آنها!
در پاتانجلی.
در ویویکاناندا.
در رامانا ماهارشی.
در تیک نات هان.
در لائوتسو.
در تمام استادان قبلی انسان.
در آنهایی که درک کردی و درک نکردی.
در آنهایی که یادت آمد یا نیامد.
Comentários