یک قدم پایین قله
وقتی در قله باشی
هیچ نمیخواهی
آنجا قرار داری
آنجا را نمی توانی وصف کنی
آنجا مرارت میخواهد رفتنش
صبر میخواهد رفتنش
آنجا فقط سکوت است
آنجا فقط عشق حضور دارد
فقط صدای قلبت را می شنوی
شاید تنفس ات را
اما معمولا آنجا نیستیم
یک قدم پایین قله
موسیقی هنوز خوب است
هنر حرف می زند
اشک هایت از قله به تو می گویند
آنجا نوای نی مولانا را می شنوی
یک قدم پایین قله است که می توانی بنویسی
آنجا شاید بتوانی بخوانی
برقصی
سوار بر موسیقی دیگران بشوی
هر نسیمی که از قله می آید را شاید بتوانی حس کنی
کسانی که نسیمی از قله به آنها رسیده باشد
جهت را می فهند
اگر گوش به زنگ باشی
نسیم گاهی می وزد
گاهی در موسیقی
گاهی در هنر
گاهی در نگاه
گاهی در سماع
حواست باشد
یک قدم پایین قله نمانی
آنجا جای خوبی است
اما شاید سقوط کنی
به سمت نسیم برو
اما به نسیم قله قانع نشو
جای تو بالای آن قله است
جایی که بودا هست
جایی که نمی توان در موردش نوشت
به سختی می توان حرف زد
هر حرفی شاید تو را از قله دور کند
留言