خودت را معرفی کن!
سالها پیش دوستانی انگلیسی زبان در کلاس فن بیان از من خواستند خودم را معرفی کنم. من با فلسفه بافی همیشگی خودم تقریبا ازانجام این کار طفره رفتم. متن زیر ترجمه ایست از معرفی خودم به آنها.
چند دقیقه ای از وقت شما را میگیرم تا خودم را معرفی کنم
من خودم را معرفی خواهم کرد ولی این به شما بستگی دارد!
هر تعریفی بستگی دارد به این که چه کسی میخواهد موضوع را تعریف کند
معرفی توسط مشاهده گر انجام میشود
ما به عنوان مشاهده گر اشیا را تعریف می کنیم
ما خدا را؛ زندگی را؛ و خودمان را تعریف می کنیم
حتی در فیزیک کوانتوم مشاهده گر تعیین می کند که اتمها چطور رفتار کنند!
بگذارید برگردیم به معرفی خودم
بگذارید مشاهده گرهای مختلف را تست کنیم
از دید آدم فضایی ها من گونه ای از پستانداران میمون نما هستم دارای مغزی بزرگ که در توهماتش خود را بالاتر از دیگر جانداران میبیند؛ گونه ای که در حال نابود کردن تنها محل زندگی خودش است: سیاره ی آبی.
از دید یک بدنساز من مردی با جثه ای متوسط هستم که نیاز دارم چند کیلویی وزن کم کنم
از دید یک حکومت خاورمیانه من یک تهدید بالقوه هستم. کسی که ممکن است در راه رسیدن به حقوق بشر؛ دموکراسی و عدالت برایخودش مشکلاتی درست کند
کسی که از دیکتاتوری مذهبی انتقاد میکند؛ میخواهد فعال حقوق بشری باشد ولی هنوز در زندگی خودش دست و پا میزند
اگر از دید دولت کانادا مشاهده کنیم من یک مهاجر دارای مهارت هستم که در سال ۲۰۱۰ به کانادا آمده و قصد دارد پاسپورت کاناداییبگیرد. من از امکانات دولتی برای مهاجران استفاده می کنم تا به من کمک کند که وارد چرخه ی اقتصاد آزاد بشوم
اگر مادرم من را مشاهده کند من چهارمین پسر ناز و آرام او هستم که هیچ وقت به حرفش گوش نمی دهد؛ کله شق است و از انجامفرایض اسلامی سر باز می زند
اگر از دید پدرم نگاه کنم من پسر ته تغاری او هستم که او وقت نداشت رشدش را ببیند و در شش سالگی ترکش کرد
اگر ازدید همسرم نگاه کنم من یک روح گم شده هستم اما شوهر خوب که خانواده را دوست دارد و میخواهد بدون برنامه ریزی بچه دارشود
شوهری که مدام تلاش میکند بهتر شود و او را با اصرار به تغییر تشویق میکند
اگر از دید رییس آینده ام نگاه کنم من یک وصله ی ناجور هستم که از معرفی خود با کلمات در یک رزومه ی دوصفحه ای؛ سرباز می زند. کسی که فکر می کند آدمها ماشین نیستند که ساعت ۹ روشنشان کنی و تا ساعت ۵ برایت سود تولید کنند
از دید دانشجویان فن بیان من یک سخنران مبتدی با لهجه ی خاورمیانه ای هستم که فقط کمی انگلیسی می داند ولی سعی میکندموضوعات پیچیده و عمیق را به انگلیسی بگوید
اگر دوستانم مرا مشاهده کنند
براساس وضعیت ذهنی خودشان نظرات مختلفی میگیرم
بعضی می گویند من خیلی فکر میکنم
بعضی می گویند من یک شخص علمی هستم
بعضی هم می گویند آرام و روراست هستم
اگر از دید خودم نگاه کنم …
یک لحظه صبر کن!
چه کسی دارد نگاه میکند؟
چه کسی دارد مورد نگاه قرار میگیرد؟
آیا من دو قسمت شدم؟
آیا شما با این سوال مرا به دو قسمت تقسیم کردید؟
شما با پرسیدن این سوال که تو کیستی مرا به دو قسمت تقسیم کردید!
شاید ما همه مان دو قسمت هستیم
یک قسمت
نفس ماست
ذهن ماست
که مدام حرف می زند
که تعریف می کند
که کلمات را استفاده میکند
ما را از هم جدا میکند
قسمت دوم
مشاهده گر است
خود زندگی است
توسط کلمات توصیف نمی شود
تعریف ناشدنی است
خدا است ؟!
ما هم وقتی از هم می پرسیم خودت را معرفی کن از هم جدا می شویم
پس در آخر میخواهم درخواست کنم که برای یک دقیقه چشمانت را ببند
…
وجود غیر قابل تعریف را بشناس
سکوت را حس کن
یکی شدن را حس کن
مرا مشاهده کن ولی مرا تعریف نکن
خودت را مشاهده کن ولی خودت را تعریف نکن
زندگی را خدا را عشق را مشاهده کن
لحظه را مشاهده کن
لحظه ای که همه چیز و هیچ چیز است
دوستان
حال که من توسط شما مشاهده شدم
مشاهدات خود را برای من بنویسید
متشکرم
Comments