خودکشی!
***
امیدوارم با دیدن این عنوان، نترسیده باشید.
داستان از جایی شروع شد که دوستی دارم که به کسانی که به آخر خط میرسند و میخواهند خودکشی کنند کمک میکند. تلفنی و یا با چت.
اولین بار وقتی کسی از من پرسید فکر خودکشی کردهای، تعجب کردم. واقعا به خودکشی فکر نکرده بودم.
اما ظاهراً این موضوع، واقعی است. خیلی از آدم ها و حتی آدمهای به ظاهر موفق و معروف به خودکشی فکر میکنند.
خودکشی یک «خود» دارد. برای فهمیدن این خود میتوانید نوشتههای مربوط به هویت و من کسیتم را بخوانید.
اگر خود را بدن فرض کنیم، کشتن بدن میشود خودکشی.
در یوگا تجربه ای مبنی بر اینکه ما بدن نیستیم میکنیم. پس این خود، کمی فراتر از بدن میرود.
بدن خودش در حال مرگ است. هر لحظه و هر ثانیه به مرگ نزدیک میشود. پس لازم نیست کاری بکنیم! خودش در حال خودکشی است. چه بخواهی چه نخواهی!
لازم نیست عجله کنی و بدن را بکُشی! خود بدن به مرور زمان یا با بیماری یا تصادف منقضی میشود.
چند جور خودکشی داریم. یکی کشتن بدن از روی استیصال و به هدف پایان دادن به رنج.
یک جور هم خارج شدن آگاهانه از بدن که یوگی ها بلدند و به کرات انجام داده اند. این را چون تجربهام نیست نمی نویسم!
یک خودکشی هم داریم که مولانای جان بارها گفته. صریحا گفته بمیرید! قربانی کنید! بکُشید! در اسلام هم آمده قبل از مرگ بدن بمیرید!
اینها از چه حرف میزنند؟
چطور باید قبل از مرگ بدن مُرد؟ چه چیزی باید بمیرد؟
این مرگ، دیگر پایان نیست!
بلکه آغاز زنده شدن است!
همان زنده شدن مولانا که گفت مرده بدم زنده شدم.
عرض کنم که اگر من هم مردن را تجربه کرده باشم اینچنین است!
مردنی که در مراقبه تجربه میکنی.
مردن ذهن.
مردن گذشته و آینده.
مردن شخصیت های پوچ و کاذب ذهنی.
مردن ایگو.
مردن نتیجه گیری های الکی ذهن.
مردن شخصیتی که برای خودت ساختهای.
مردن وابستگیها.
این مردن مساوی است با زندگی ابدی.
این مردن مساوی است با وارد شدن به بهشت.
این مردن مساوی است با رفتن به وادی رحمت خداوند.
این مردن، رسیدن به عشق است.
این مردن یگانه شدن با وجود ابدی و ازلی است.
این مردن نامیرا شدن است.
حالا ذهن تو سعی میکند این را بفهمد، اما نمیتواند.
ذهن نمیتواند مرگ خودش را بفهمد.
ذهن را نمیتوانی با ذهن آرام کنی.
ذهن فقط پدال گاز دارد. نمیتوانی فقط به مثبت ها فکر کنی! منفی روی دیگر مثبت است!
روانشناسیِ ذهنی کار نمیکند!
برای کشتن ذهن باید دانسته هایت را بکشی.
هر لحظه گذشته را بکشی.
باید در حوضچهی اکنون غرق شوی.
فکر را باید ببینی و اهمیتش را بکشی.
احساسات را که ساختهی ذهن است ببینی و اهمیتش را بکشی.
باید بپذیری.
باید از خودت بمیری.
باید توکل کنی.
باید اعتماد کنی.
باید مراقبه کنی.
باید در خودت فرو بروی.
باید با چشم سوم نگاه کنی.
باید سکوت کنی.
مثل خدای ساکت!
***
موضوع خودکشی
Comments