مراقبه ی شخصی
هیچ مقصدی برای رسیدن در آینده وجود ندارد
تو در همین لحظه کافی هستی
نیازی به تغییرِ هیچ چیز نیست
آینده چیزی جز بازی ذهن نیست
نَفَسهایت نشان موهبت زندگی است
دم …
بازدم …
تو کافی هستی
خودت را همانطور که هستی دوست بدار
هیچ جایی برای رسیدن وجود ندارد
از طبیعتی که تورا پرورانده قدردانی کن
به پایان بیاندیش
پایان زندگی در زمین
زندگی را جشن بگیر
مسابقه ای در کار نیست
مقایسه ای در کار نیست
پایان زندگی همانطور شگفتانگیز است که آغازآن
همه در پایان برابریم
درپایان ثروتمند وفقیر یکی می شوند
آرامش و توجه، تنها ثروت توست
ثروتی در بیرون از تو وجود ندارد
نیروی توجه خود را به خودت معطوف کن
تا آرامش و آگاهی را در دنیای درونت بیابی
خودت را ببخش
گذشته ات را ببخش
اشتباهاتت را ببخش
نیازی نیست کامل باشی
زندگی در زمین، صحنه ی تجربه و بازی توست
تو کافی هستی
خودت را ببخش …
دم …
بازدم …
طبیعتی که تو را زاده تا آخر با توست
معنای زندگی، عشق و آرامش در لحظه هایت نهفته است
لحظه های کوچک و ظریف، ولی بزرگ
لحظه هایی که خود زندگی است
لحظه هایی که گاهی فراموش میکنی
لحظههایی که حامل مرگ و زندکی است
لحظههایی که حامل احساس و افکار توست
همین لحظههایی که کلمات را با حروفش بر آن سوار میکنی
همین لحظهها، خودِزندگی است
لحظه ی نگاه
لحظه ی شنیدن
لحظه ی خواندن
و تایپ کردن کلمات
مثل حروفی که یک به یک
قطار می شوند و تو بر آن سوارهستی
یافتن دوستی از جنس خودت
صدایی آشنا
اشکی و تنفسی عمیق از دورن
غلتیدن یک اشک
انگشتانِ منتظر
و متنی که مثل هر چیزی تمام میشود
و تو می مانی و زندگی
و هیجان دیدارِ دوستی
و هیجان شییر کردن لحظاتی از حضور
و عشق
و رفتن راه صد ساله در یک لحظه
و جوابی که به دنبالش هستی
جوابی که همینجاست
جوابی که اشکهایت می دهند …
Kommentare