top of page
rshahrad4

چرخه‌های‌ زندگی

چرخه‌های‌ زندگی

زندگی مجموعه‌ای از‌چرخه‌هاست‌‌. 

چرخه های بزرگ‌ یا کوچک. چرخه های ظاهرا بی‌پایان. 


زمین‌ به دور‌خورشید می‌چرخد و دوباره از اول

خورشید به دور کهکشان و دوباره از اول

ازخواب بیدار میشوی مدتی بیداری

کم کم خسته میشوی و دوباره از اول

بیگ بنگ انبساط جهان و دوباره از اول

پدرت سکس میکند

متولد می‌شوی مقداری گوشت به دور خودت جمع میکنی میمیری و احتمالا دوباره از اول

گرسنه می‌شوی موجود زنده‌ی دیگری را میخوری و دوباره از اول

غذا میخوری به دنبال جفت میگردی سکس میکنی و دوباره از اول

عطش آب داری آب بدست میاوری و دوباره از اول

عطش پول داری پول بدست میآوری و دوباره از اول

عطش قدرت داری زیردست پیدا می‌کنی و دوباره از اول

عطش نوشتن داری چیزی می‌نویسی و دوباره از اول

عطش تکرار داری و دوباره از اول

عطش دیده شدن داری دیده می‌شوی و دوباره از اول


گاهی در تو در توی این چرخه‌ها گم می‌شوی

اما گروهی یوگی ظاهراً به عبث بودن این چرخه ها پی برده‌اند

آنها سعی دارند از این چرخه ها بیرون بیایند

در هندوستان به آن هدف موکتی یا موکشا می‌گویند

ظاهراً برخی از آنها موفق شده‌اند از این چرخه ها بیرون بیایند

احتمالا آنها اکنون در حال خندیدن به من هستند

درگیر چرخه های بی پایان کلمات

شاید آنها جایی فیها خالدون هستند

آنها هرکجا هستند من اینجا درگیر این چرخه هایم

چرخه‌ی نفس کشیدن

چرخه‌های بی پایان ذهن

چرخه‌ی سکس

چرخه‌ی هورمون

چرخه‌ی ماده

چرخه‌ی کربن

چرخه‌ی اکسیژن

چرخه‌ی کلمات

چرخه‌ی سکوت

چرخه‌ی حرف زدن با خود

چرخه ‌ی وصل و فراق

چرخه‌ی خارش و آرامش

چرخه‌ی شهوت و نفرت

چرخه‌ی خشم و سکون


می چرخم تا مرگ

آنجا شاید فیها خالدون شدم

یا دوباره چرخیدم

شاید دوباره بیایم

یا مورچه بشوم

یا علف

یا درخت

یا پدری دوباره سکس کند

بپرم روی شکم زنی

برگردم در قالب انسانی

و دوباره بچرخم


میچرخم به دور زندگی

میچرخم با چشم پر اشک

میچرخم دیوانه وار

مثل قطرات اشک

می‌غلتم و میچرخم

تا ابد میچرخم

باکی نیست

بچرخ تا بچرخیم

اگر مرکز دایره توباشی

کاری جز چرخیدن بلد نیستم

جایی غیر از دایره بلد نیستم

گاهی چون الاغ میچرخم

گاهی چون پروانه

گاهی در سکوت

گاهی در نوشتن


چرخه ها را بیاور

دایره ها را بیاور

مرکز که توباشی فرقی نمی‌کند

چه به دور خورشید بچرخم

چه با سکس

چه با خاک

چه با اشک

چه خندان

چه گریان

مرکز که تو باشی من میچرخم

تا آخر

می‌سوزم باز میچرخم

خواهی بکش

خواهی ببخش

خواهی بزن

خواهی بکوب

مرکز که تو باشی

میچرخم

تا آخر













0 views0 comments

Recent Posts

See All

معجزۀ روشن بینی

مراقبۀ امروز-معجزۀ روشن بینی *** گاهی وقتها تنها راه مراقبه برایم نوشتن است. می‌خواستم به صورت ویدیو بگویم ولی ذهنم آنقدر آرام نیست که در...

بیزینسِ امروز

بیزینسِ امروز *** امروز می‌خواهم در مبحث کار و بیزینس بنویسم. کار و بیزینس خودم و بقیه. نقطهء شروع این جریان با گذاشتن پستی در لینکدین...

مسئولیت اصلی

مسئولیت اصلی *** به مرور که خودم و اطرافیانم را مشاهده میکنم کد هایی برایم باز میشود. یکی از آن کد هایی که طبق مشاهدات من تقریبا اکثر...

Comentarios


bottom of page