باید منتظر بمانی
منتظر ظهور باشی
اما این انتظاری منفعل نیست
باید فعالانه منتظر بمانی
باید هوشیارانه منتظر بمانی
باید جسمت را آماده کنی
باید ذهنت را آماده کنی
باید منتظر بمانی
حتی برای نوشتنِ این سطور
یا دوباره خواندن آن
باید در سکوتْ منتظر بمانی
در لابه لای امواج موسیقی
دربینِ نفسهایت
باید منتظر بمانی
باید حساس باشی
به تغذیه ات
به فکرت
به جسمت
به آنچه میگویی و مینویسی
به تک تک حروف
تک تک کلمات
جملات
ضربان ساعت
صدای آرامِ موسیقی
نوازش اشکها
اندیشه ها
خیالات
افکار
توهمات
ضربان سینهات
موج بغضهایت
طول نفس هایت
ظرافتِ بینهایت در سکوت بینهایت می آید
وقتی پدر و مادرت انتظار آرامش بودند
وقتی برنامهی جسمت ریخته شد
وقتی ضربان قلب مادرت را شنیدی
انتظار نور داشتی
وقتی اولین اکسیژن ها شروع به سوزاندن جسمت کردند
اولین فریادها را کشیدی
وقتی می دوی
وقتی مینشینی
باید منتظر بمانی
وقتی زمین را میخوری و مینوشی
تا وقتی که زمین تو را بخورد
باید منتظر بمانی
باید حساس بمانی
از نرمی پلکْ حساس تر
از صدای نفَس حساس تر
از نسیمْ حساس تر
از رنگْ حساس تر
از حسْ حساس تر
از فکرْ حساس تر
از وسواسْ حساس تر
انتظار صبر میخواهد
ثانیه ها ساعت ها روزها و سالها
شاید هم عمر ها
اگر منتظر بمانی
شاید از زمان گذر کردی
شاید نوری یا نسیمی بر تو بیاید
باید صبورانه منتظر بمانی
روزه بگیری
مراقبه کنی
باید مراقب باشی
باید در انتظارت مراقب باشی
انتظاری فعال
شاید آن لحظه بیاید
آن بی نهایت
آن نفَس
آن که از کلمات زمختِ من ظریفتر است
آن که از ذهنْ سریع تر است
و از لذتْ دوست داشتنی تر
باید منتظر بمانی
باید منتظر بمانی
باید منتظر بمانی
…
Comentários