داستانهای ذهن
***
این داستان در مورد داستانهای ذهن است.
ذهن ما مدام در حال داستان سازی است. نه یکبار بلکه در هر لحظه. شاید چند صد بار در روز.
ذهن ما آدمها آنقدر پرکار شده که مدام داستان سازی میکند. این داستانها معمولاً درمورد خودمان و جهان اطراف است.
تا اینجا مشکلی به نظر نمیرسد. اما مشکل آنجا شروع میشود که ما این داستان ها را باور میکنیم.
مثلاً داستان خدا و چیزهای مربوط به مذهب را باور میکنیم. این مسأله تا آنجا پیش میرود که بعضی ها با باور کردن داستان دست به حملات انتحاری میزنند و بدن خود و دیگران را منفجر میکنند.
اگر مراقبه نکنی ناچاراً در این داستانهای ذهن میمانی. کل زندگی تو در یک دنیای مجازی میماند. دنیایی که ذهن تو برایت ساخته. یک بار تو در این داستان خوشبخت ترین هستی و لحظهای بعد بدبخت ترین شخصیت داستان!
تو با این داستانها که شبیه فیلم های سینمایی روی پردهی ذهن نقش میبندند هم هویت میشوی و باورشان میکنی.
از واقعیت زندگی دور میشوی و داستانهای مثبت و منفی ذهن خودت و دیگران را باور میکنی.
کم کم شدت این داستانها آنقدر زیاد میشود که افسرده و خسته میشوی و راهی جز رو آوردن به مواد مخدر یا الکل یا دارو نداری.
ذهن تشنهی مسأله است. ذهن کارش مقایسه و مسأله سازی است. و این ذهن برای تو همیشه مسأله درست میکند.
راه حل چیست؟
راه حل مراقبه است و خاموش کردن ذهن به کمک آمدن به لحظه.
اما ذهن مقاومت میکند.
ذهن تو را میترساند.
ذهن توقف خودش را مرگ خودش میداند و تو را از مرگ میترساند.
اگر تو با ذهن هم هویت باشی، هرگز جرأت مراقبه کردن نداری چون آن را مساوی با مرگ میدانی.
اما اگر ذهن توهم است پس واقعی چیست؟
واقعیت، خودِ زندگی است. بدن تو متصل به زندگی است. برای همین است که هر چه به بدن متصل باشی از ذهن دور تری و به واقعیت نزدیکتر.
برای همین است که در مراقبه، به تنفس های بدن و حس های بدن توجه میکنی.
با توجه کردن به بدن، تو از داستانهای ذهن رها میشوی. با ورزش کردن هم همین اتفاق میافتد.
معنویت دقیقا همین است. معنویتی که در مذاهب هست، لایهی جدیدی از داستان پردازی ذهن است بنابراین تو را بیشتر به قهقرای ذهن میبرد.
اما معنویت واقعی، ذهن را تورا خاموش میکند و تو را فرای ذهن میبرد.
تو کماکان از ذهن استفاده میکنی. کماکان در دنیای مادی هستی. اما داستان های ذهن را باور نمیکنی.
از داستانهای ذهن یکی زمان است و دیگری آینده و گذشته.
از تمام این داستانها که رها بشوی به آزادی و زندگی ابدی بدون زمان دست یافتهای.
تمام اینها فقط از طریق مراقبه بدست میآید و نه از بیرون و با شنیدن و خواندن!
حتی خواندن این نوشته به کسی که تجربه نکرده هیچ کمکی نمیکند.
باید تجربه کنی.
باید مراقبه کنی.
باید سکوت را بفهمی.
コメント