برای تارا! – بی حوصلگی ذهن! *** روی علفهای نرم نشسته‌ام و در حالیکه تارا با تاب و سرسره بازی میکند این‌ها را می‌نویسم. میخواستم این‌ها را...

چرا سلام نمی‌کنم؟ *** از کودکی یادم هست که بزرگترها حساسیت زیادی در سلام کردن داشتند! آنها می‌خواستند به هر زور و ضربی من را مودب کنند!...

پروژه‌ی والد مشترک! *** مفهومی جدید در غرب رایج شده به نام والد مشترک! Co-parenting. این که دو انسان بالغ سرپرستی یا ولایت کودکی را بر...

برای تارا- ١٧ اردیبهشت ١۴٠٢ *** تارای عزیزم؛ ستاره‌ی زندگی! این‌جا من با یک تارای ذهنی حرف می‌زنم. شاید حتی دیگران بخوانند. شاید کسی در...

برای تارا – ١٣ فروردین ١۴٠٢ *** تارای عزیزم. ستاره ی زندگی! دو روزی هست که ندیدمت. شاید بیشتر بشود. مدتی است می‌خواهم در مورد محل زندگی...

داستان تارا روزی دو نفر در جایی تصادفا به هم برخوردند.  ناگهان کودکی حدود چهار یا پنج ساله از آسمان افتاد! هر دو ارتباط نزدیکی با کودک حس...

مکالمات من و تارا -٢ *** ددی! من تو چشمات تارا رو می‌بینم! تو تو چشای من چی می‌بینی؟ من: من تو چشای تو God و می‌بینم! تارا: گاد چیه؟ من:...

بلیط یکطرفه! *** با دخترم چک کردم. با یک دوست هم چک کردم. با خواهر و همسرم هم چک کردم. همه گفتند بلیط را بخر! خریدم! یک بلیط یک طرفه! حس...

مکالمات من و تارا! *** من: تارا خوشگلم بعضی از الفبا رو یادت رفته بود. بیا یک کم تمرین کن بعداً بتونی پیغام ها و نامه های ددی رو بخونی....

نفر سوم در رابطه! مشاور! *** باخبر شدم که نفر سومی وارد رابطه‌ی خانوادگی ما شده! همسر گرامی اعلام کردند که در حال مشاوره هستند! ابتدا...

خدای تنها(یان) *** تا وقتی در بدن باشی تنهایی! خدا هم تنهاست! خدا: خدای تنهایان است! خدای طرد شدگان! اکهارت می‌گفت طرد شدگان به خدا نزدیک...

توهم سن! *** تجربه‌ای عجیب را می‌خواهم بنویسم. تجربه‌ای که چند بار با تارا دخترم تاکنون داشته‌ام! در این تجربه اختلاف سن من و تارا کاملاً...

برای تارا! – ٢٩ ژانویه ٢٠٢٣ *** تارای عزیزم! ستاره‌ی زندگی! یک هفته ای است که هرروز همدیگر را می‌بینیم. گاهی آنقدر غرق بازی با تو می‌شوم...

آرزوی خوب! *** می‌گویم تنها کاری که می‌توانم برایت انجام بدهم آرزوی خوب است! می‌گوید آرزوی خوب نمی‌خواهم! چند میلیون پول بده! می‌گویم...

گریه در خواب *** داشتم در خواب گریه میکردم. نمی‌دانم تا به حال در خواب گریه کردید یا نه. احساسات در خواب شدیدترند. داشتم گریه می‌کردم و...

برای تارا- آبان ١۴٠١ *** خواستم بنویسم تارا دخترم؛ کمی مکث کردم! تو دختر من نیستی. تارای عزیزم الان چند روزی هست که ندیدمت. شاید چند هفته...

برای تارا! مرداد ١۴٠١ *** تارای عزیزم! امروز که برایت سمبوسه آوردم دیگر نه تو را بغل کردم نه بوسیدم. شاید انتخاب خودم بود. شاید انتخاب تو...

عشق های کوچک و عظیم! *** زیاد اهل خاطره نویسی نیستم! اما دیگر نمی‌توانستم نادیده و نانوشته عبور کنم! عشق همه جا ساری و جاری است! بیشتر از...

برای تارا – مرداد ١۴٠١ *** تارای عزیزم. ستاره‌ای زندگی. الان که دارم برایت می‌نویسم محو کارتون هستی! کارتون هایی که ما بزرگتر ها...

برای تارا — تارای عزیزم. ستاره‌ی زندگی. امروز حدوداً ۴ سال و دقیقاً سه سال سیصد و شصت و چهار روز از پریدن بدن تو به این دنیا می‌گذرد!...